کتاب|

عمومی|

داستان|

ایران

درباره‌ی کتاب گل های لاله عباسیانتشارات آواهیا منتشر کرد:مادر نگاه می کند؛ سربازها حلقه محاصره را تنگ تر می کنند. «نه، هنوز تفنگ دست آن هاست.» پدر دست او را می فشارد. «روی این همه آدم تیراندازی نمی کنند.» دختر می گوید: «چه قیافه هایی، انگار از جهنم در آمده اند.» پسر می گوید: «برشان می گردانیم به جهنم شان.» دختر جوانی جای سخنران را می گیرد. بلندبالا و خوش صداست. دست هایش را تکان می دهد و با صدایی محکم حرف می زند. «تا دیکتاتور هست، اختناق هم هست، زندان هم هست، مملکت غارت می شود و مردم فقیرتر.» پدر می گوید: «درست است.» پسر می گوید: «دیگر نمی گذاریم دیکتاتورها بر ما حکومت کنند.» دختر می گوید: «دیگر نمی گذاریم ما را غارت کنند.» دختر جوان سخنران فریاد می زند: «تا دیکتاتوری هست، دستگاه پلیسی هم هست، آدم کشی هم هست، مملکت ویرانه است.» مادر می گوید: «با این حرف ها نمی شود به جنگ این ها رفت.»پسر دستش را مشت می کند. «با این ها به جنگشان می رویم.»
پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه
کتاب های دیگر جمال میر صادقیمشاهده همه