دربارهی کتاب براندویی که عرقگیر خیس پوشیدهانتشارات فصل پنجم منتشر کرد:
ما زندگی کردیم و ترسیدیم
ما زندگی کردیم و چک خوردیم
ما توی هر چاهی فرو رفتیم
ما توی هر شهری کتک خوردیم
.........
ما خاطرات مبهمی بودیم
که روز و شب کم رنگ تر می شد
دیوارهای را هر چه می کندیم
سلول هامان تنگ تر میشد
..........
مثل دو ماهی - قرمز مغرور
تا آخر دریا جلو رفتیم
ما عاشقی کردیم و افتادیم
ما عاشقی کردیم و لو رفتیم....
پیشنهادهای دیگر از همین دستهبندیمشاهده همه