کتاب|

عمومی

درباره‌ی کتاب هزار و یک خشم دلش هوای صدای آرامش بخش خواهرش و کتاب شعر پدرش را کرده بود. لبخند دلنشین و خنده مسری شیوا را می خواست. دلش هوای تختخواب خودش را کرد و شبی که بتواند بدون هراس از سپیده ی صبح بیارمد. و طارق را می خواست. دلش می خواست باز هم وقتی حرفی می زد که از فرط اشتباه بودن کاملا درست به نظر می رسید ، خودش را جلو بیندازد و لرزش خنده ی او را از روی پیراهنش حس کند. شاید ضعف باشد اما نیاز داشت یک نفر برای یک لحظه هم که شده، بار سنگین روی شانه هایش را بردارد. او را از این بار سنگین خلاص کند. آن طور که روز فوت مادرش، طارق این کار را کرده بود؛ زمانی که شهرزاد را در حالی یافت که به تنهایی در باغ گل سرخ پشت خانه شان نشسته بود و می گریست. آن روز، هر دو دستش را گرفته بود و هیچ حرفی نزده بود. فقط رنج او را از وجودش بیرون کشیده بود. فقط با نیروی دستانش. طارق می توانست باز هم همین کار را بکند. او با خوشحالی تمام این کار را می کردو به خاطر شهرزاد. این کتاب از خیال پردازی جذاب و دلنشین و شخصیت پردازی قدرتمندی برخوردار است. داستانی بسیار خواندنی و تاثیر گذار از ماجرایی عاشقانه و دسیسه چینی. روایتی با ساختاری دقیق از وفاداری های ناپایدار، عشقی سوزان و کوبنده و سحر و افسون زیرکانه. «هزار و یک خشم» افسانه است. یک کشف و شهود معماگونه؛ و به یقین، جزو داستان های کلاسیک ما خواهد شد. این داستان به گونه ای رویایی، عاشقانه است؛ به طور لذت بخشی، دلهره آور؛ و به طرز خوشایندی هیجان انگیز
پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه
دیدگاه کاربران
4 ماه پیش
4بهخوان
وای خدای من، این کتاب مثل یه جادوی ناب بود! انگار یه داستان کاملاً جدید و اصیل رو با یه روایت فوق‌العاده دلنشین می‌خوندم. اصلاً نمی‌تونستم کتاب رو زمین بذارم. یه لحظه چشم به هم زدم و دیدم رسیدم به صفحه‌ی آخر! دلم می‌خواست هزار و یک شب دیگه هم با این داستان همراه می‌شدم. خدا رو شکر که جلد دوم هم داره و می‌تونم دوباره به دنیای این کتاب قشنگ برگردم. راستش رو بخوای، من عاشق بازآفرینی‌های داستانی هستم، اما این کتاب یه چیز دیگه‌ بود. یه تجربه کاملاً جدید و منحصر به فرد که تا حالا توی هیچ کتاب دیگه‌ای ندیده بودم. شخصیت‌های داستان فوق‌العاده جذاب و دوست‌داشتنی بودن. عاشق روابط و تعاملات بینشون شدم. نویسنده خیلی خوب تونسته بود احساسات و افکارشون رو به تصویر بکشه. داستان پر از اتفاقات هیجان‌انگیز و غیرقابل پیش‌بینی بود. تا لحظه آخر نمی‌تونستم حدس بزنم که چی قراره اتفاق بیفته. فضاسازی داستان هم فوق‌العاده بود. نویسنده خیلی خوب تونسته بود دنیای داستان رو به تصویر بکشه. من حس می‌کردم که واقعاً توی دنیای داستان هستم و دارم با شخصیت‌ها زندگی می‌کنم.
0 سال پیش
3.5بهخوان
از یک جایی به بعد واقعا آدم را میخکوب خودش کرد. شاید تا ۵۰ درصد ابتدای کتاب که بیشتر وقتمان در آن صرف خواندن در رابطه با دنیای کتاب بود، نویسنده تمام تاریخی را که برای این دنیا با بهره گیری از تاریخ هزار و یک شب و ایران و خراسان و عرب و ... نوشته بود بسیار خیالی بود و هیچ به واقعیت نزدیک نبود که باعث شده بود من به عنوان یک ایرانی وطن‌دوست دچار حرص خوردگی شدید بشوم و اصلا علاقه ای به ادامه دادن کتاب نشان ندهم ولی درست زمانی که از نیمه‌ی کتاب گذشتم ورق برگشت. از نیمه‌ی کتاب به بعد کمتر به تاریخ و دنیا سازی پرداخته شده بود و بیشتر از خالد و شهرزاد در کنار هم می‌خواندیم و گاها دانای کلِ ما از طارق و جهاندار هم روایت میکرد‌ ... و زمانی که جادو با این کتاب آمیخته شد داستان به اوج خودش رسید، جذابیت ها یکی یکی نمایان شدند و باعث جذب کردن خواننده شدند؛ من به هیچ عنوان راز و دلیل کشته شدن دختران را به این صورت تصور نمیکردم و نویسنده به زیبایی آن را خلق‌ کرده بود ولی از نظر من این دلیل ارزش آن همه مخفی کاری و معما بازی را نداشت. انتهای کتاب من را بسیار جذب مطالعه‌ی‌جلد دوم کرد و همان نیمه‌شبِ دیشب قصد داشتم که جلد بعدی را شروع کنم ولی چشمانم دیگر یاری نمیکردند. اگر از ترجمه، ویراستاری و میزان سانسور کتاب بخواهم بگویم همه بسیار بسیار بسیارررررر زیاد سطح پایین تر از آنچه که باید، بودند و اصلا نمیشد متن کتاب را به راحتی خواند و بسیار هم سانسور شده بود گاها یک روز کامل را حذف کرده بود و اصلا سر در نمی آوردی که چه شده است.😐🤌🏻 پ.ن: هر بار خالد میگفت من هیولا ام آهنگ I wana be your slave توی ذهنم تکرار میشد😂😂
1 سال پیش
5بهخوان
حالت هزار و یک شب داره یه نفرین، مرگ های بی دلیل، شاه بچه که دشمن های زیادی داره، شهرزاد که میخواد جلو اون بچه شاه رو بگیره، ماجراهایی که پیش میاد