بدون تو چه کار کنم؟ دوست جدید پیدا کن تا من برگردم
8 ماه پیش
5بهخوان
دوستش داشتم. مبتلابه دوستیها بود واقعا.
روباه و خرس داستان،خیلی دوستهای صمیمی ای هستند، تا اینکه خرس باید به خواب زمستانی برود، و روباه اصرار که، نباید بری و خرس میگه نمیتونم.
۱.اینجای داستان داره درباره احترام و پذیرش نیازها و اقتضائات خاص زندگی دوست هامون حرف میزنه. اینکه به نیازها و شرایط شون برچسب خودخواهی نزنیم و نگیم: اگه منو دوست داشت/ اگه دوست واقعی بود که نمیگذاشت بره... .
۲.همین جا داره یاد میده در نبود دوستان مون چیکار میتونیم کنیم.
یه روز که روباه، از برف خرس ساخته بود، لجش میگیره و شروع میکنه با سنگ خرابش کردن که سنجاب میگه این کار رو نکن و بیا بهمن کمک کن، پس به کمک سنجاب میره تا بلوط هاشو پیدا کنه.
۱. حین کمک به سنجاب خودش هم بهره میبره و کرم پیدا میکنه و میخوره( سود بردن از کمک به دیگران_ دوست جدید پیدا کردن از طریق کمک)
۲. با سنجاب دوست میشه و از تنهاایی در میاد.
و نکته پایانی؛ پذیرش و عدم ناراحتی خرس از دوست جدید روباهِ، رها نشدن خرس توسط روباه بدلیل یافتن دوست جدید،
و واکنش منفی نشون ندادن خرس وقتی که از غار بیرون میاد و برف رو سرش خالی میشه.
نکته مثبت دیگه، انتهای کتاب از کودک خواسته شده اسم دوستاشو بگه عکس شونو بچسبونه و بگه آیا از این ناراحتی ها بین اونو دوستش هم پیش اومده یا نه.
تصویرگری خوب و تمیزی هم داشت.
دیگه از یه کتاب چی بیشتر از این میخواهید.؟
پ.ن: تصویر، صحنه مورد علاقه بنده در کتاب است.