دربارهی کتاب زمانی برای بزرگ شدنانتشارات سوره مهر منتشر کرد:
باز اطراف را نگاه میکنم. باز بادی برخاسته و درختهای
بلوط را تکان میدهد. گاهی یک صداهای مبهمی با خودش
میآورد و دل آدم را خالی میکند. بدو و بیراه میگوییم و به
کسانی که باید میآمدند سرشب جایشان را با ما عوض
میکردند ولی حالا گم شدهاند، فکر میکنم. اگر آنها گیج
بازی در نمیآوردند و گم نمیشدند، حالا ما اینجا نبودیم. لابد
برگشته بودیم عقب و بعد از این همه خستگی و جان کندن،
یک دل سیر میخوابیدیم. اما وقتی به یاد بچههایی میافتم و
اتفاقهایی که در این دو شب و روز برایمان پیش آمده، از
خودم بدم میآید، مگر دیگر میتوانم بیخیال بخوابم؟ مگر به
این زودی عمو جعفر از یادم میرود؟ اصلا مگر میشود تا آخر
عمر هم بهنام را فراموش کرد؟
پیشنهادهای دیگر از همین دستهبندیمشاهده همه