کتاب|

نوجوان|

داستانی|

واقع‌گرا

پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه
دیدگاه کاربران
11 ماه پیش
4بهخوان
آدم ها از داستان واقعی ترند! تابستانی به رنگ اقیانوس نگاه عمیقی به خرده رفتارها ، احساسات و افکار انسان ها دارد. نگاه جزئی نگر و دقیق که بارها و بارها لبخند را به لب مخاطب می آورد، چون بعضی از توصیف های کتاب دقیقا همان چیزی ست که باید باشد و شگفت انگیز است ! آن جایی که خانه جایی نرم برای فرود آمدن ، و خواهر و برادر خشنود از بودن در کتاب زندگی هم! یا تعبیری که با آن مرگ دربردارنده مفهوم بی نهایت است ؛ دقیقا نقاط اوج کتاب اند . اما داستان کتاب یک ماجرای معمولی و نوجوان پسند است که با هنر نویسنده و توانمندی اش در توصیف رفتار و حالت ها با تعابیر جدید ، تکراری بودن ماجرا خیلی توی چشم نمی زند. پ،ن : اگر بگوییم ایده اصلی ایجاد "تابستانی به رنگ اقیانوس" ، تعریف و ستایش حمایت و حمایتگری درست انسان ها از یک دیگر است با احتمال خیلی خوبی ، زده ایم به هدف!
1 سال پیش
2.5بهخوان
این کتاب از یک جهت خوبه و از یک جهت بد . اینکه خودشون رو با شرایط وفق میدن خیلی خوبه . ولی این رفتاری که مادرت با پدر و مادرش انجام داده بود اصلا خوب نیست .
1 سال پیش
5بهخوان
مصداق بارز نطلبیده مراده برای من این کتابه. اولین نمایشگاه کتاب بعد از کرونا با یه لیست که خواهرم دستم داده بود توی غرفه پرتقال می چرخیدم که جلد کتاب چشمم رو گرفت و با توضیح یک خطی خانم مسئول غرفه در یک چشم به هم زدن خریدمش. توضیح یک خطی خانم مسئول غرفه این بود که:داستان درباره یه دختریه که درقبال برادر کوچکترش مسئولیت زیادی داره و مراقب برادرشه تا اینکه می رن مسافرت و اتفاقای جدیدی می افته... خب منم که بچه بزرگه ام و از قضا یه برادر کوچکتر دارم! عنوان انگلیسی کتاب تابستانِ کرم ابریشمه. داستان کت، جوجو و مادرشون آماندا که توی سانفرانسیسکو زندگی می کنن اما یه تعطیلات تابستونی پر ماجرا کنار اقیانوس نصیبشون میشه. کت هم مخفف کاترین میشه و هم مخفف کاتر پیلار(کرم ابریشم).داستان از زبان دانای کل روایت میشه اما بیشتر احساسات کت رو روایت می کنه. مثل همه کتاب های پرتقال احساسات، فضاها و آدم ها خیلی عالی توصیف شدن. خونه کت و جوجو توی سان‌فرانسیسکو، خونه لی لی و میکن، اتاق آماندا، فروشگاه، بستنی فروشی و ساحل رو کاملا می تونستم با جزئیات تصور کنم. حین خوندن کتاب انگار همه جا حضور داشتم؛ توی اتاق آماندا کنار پنجره بودم، یا داشتم توی جاده اوشن دوچرخه سواری می کردم یا توی ساحل پرسه می زدم. و انگار همه رو صد سال بود می شناختم، میکن، لی لی، هریت، ندی و حتی بابای کت رو. به عنوان خواهر بزرگتر کت و دغدغه هاش رو درک می کردم و برای همین عاشق داستان و عاشق شخصیت کت شدم. جزیره انگار برای کت جزیره جادویی بود، جایی که بتونی در اولویت باشی، کمتر نگران جوجو باشی و آدمایی که قدر تلاش هات رو می دونن و می خوان چیزی رو در اختیارت بذارن که نمی تونستی داشته باشی، آدمایی که بهت قول میدن و آدمایی که می تونی درباره پدرت باهاشون صحبت کنی، یه جای نرم برای فرود اومدن و یه شونه برای گریه کردن.برای کت خوشحالم که اینا رو بدست آورد. نویسنده توی کتاب روابط خواهر و برادر، پدر و مادر و فرزند و نوه و مادربزرگ و پدربزرگ رو به تصویر می کشه و نشون میده که چقدر این روابط متفاوتن و چقدر بهشون نیاز داریم. بین همه شخصیت ها با آماندا کمتر از همه ارتباط گرفتم و یجورایی ازش عصبانی شدم. به نظرم خودخواه و خیلی کله شق بود.
6 ماه پیش
4بهخوان
در تمام مدتی که _البته که کوتاه هم بود_ کتاب را می‌خواندم دلم می‌خواست کیت بفهمد خودش هم حق دارد و قرار نیست همه‌ی تلاشش برای خوشحال کردن جوجو باشد. دلم می‌خواست مهمان لی‌لی بودم و توی اتاق دخترانگی آماندا می‌خوابیدم و از آن همه محبت لی‌لی و آرامش خانه‌ و صدای اقیانوس لذت می‌بردم. دلم می‌خواست... خیلی چیزها دلم می‌خواست، حیف که فقط یک داستان بود و زود تمام شد. داستان خوبی هم بود.