کتاب|

عمومی

پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه
دیدگاه کاربران
10 ماه پیش
3بهخوان
اسم کتاب خیلی مهمه، مثلا من این کتاب رو بدون اینکه بدونم چی هست یا کسی پیشنهاد بده صرفاً به خاطر اینکه اسمش نظرم رو جلب کرد خوندم. کتاب از نظر من در مجموع شامل دو بخش کلی هست تعریف ها و پیشنهادها. تعریف‌ها که جای بحث نداره اما در مورد پیشنهادات و نظریات نویسنده در انتها چند کلمه‌ای خواهم نوشت. ابتدا یه خلاصه ای از کتاب. در مجموع کتاب راجع به رنج‌های روحی‌ای هست که ما باهاش روبرو میشیم. مثل ۱ - احساس گناه این حس اگر بر اساس تقصیر ما باشه راه حل اون ابتدا پذیرش اشتباه و در ادامه جبران اون هست تا احساس گناه پشت سر گذاشته بشه. اما احساس گناه در مواردی که ما اشتباهی نکردیم و ناشی از احساسات طبیعی ما مثل خشم هست باید باهاش مواجه شد چون معمولا به اضطراب منجر میشن. ۲ - غم و اندوه از دست دادن این غم طبیعی هست ولی موندن توی اون نه، انسان باید روی توانایی رها کردن گذشته کار کنه. ۳ - خیانت این فرض که اگر من درستکار باشم و نسبت به دیگران رفتار درستی داشته باشم پس زندگی و دیگران هم باید نسبت به من همین گونه باشند غلطه و باید از ذهن ما پاک بشه. اینکه به خاطر خیانت ندیدن از رابطه‌ی عاطفی و اعتماد اجتناب کنیم هم غلطه و قبول آسیب پذیری عاطفی اساس ایجاد ارتباط هست. ۴ - افسردگی انواع مختلف افسردگی: الف) بر اثر رها شدن افراطی مانند رها شدن بچه ها در یتیم خانه ب) افسردگی واکنشی مانند پایان رابطه که در صورت ادامه یافتن غیرطبیعی هست ج) بیولوژیکی یا درون زاد که با دارو درمان میشه د) درون روانی مثلا ناشی از عدم موفقیت در برنامه ای که اساساً مناسب ما نبوده است. ۵ - اعتیاد معمولاً جهت کنترل اضطراب به اعتیاد روی آورده میشود(اکثرا اعتیاد های رفتاری نه شیمیایی) ۶ - اضطراب اضطراب به آینده مربوط است. نویسنده پیشنهاد میدهد اضطراب به ترس و سپس به درمان ترس پرداخته شود. ۷ - خشم در بعضی مواقع واکنش طبیعی است که باید مدیریت خشم صورت گیرد. تبدیل خشم به اقدام و بروز صحیح باید صورت گیرد چرا که خشم فرو خورده منجر به فرسایش روح و افسردگی خواهد شد.ه در انتهای کتاب و لابه‌لای متن کتاب نویسنده صحبت هایی میکند که میشود دو برداشت از این حرف ها داشت. ابتدا اینکه رنج جذاب است و انسان با رنج باید سر کند و ساخته شود. اما برداشت دوم این است که نویسنده این نظر را دارد که با غم و رنج باید روبرو شد و آنها مانند مردابی است که دست و پا زدن در آن باعث فرو رفتن در آن می شود در حالی که مواجهه‌ی صحیح و قبول آن ممکن است به رهایی بی‌انجامد. در واقع انسان باید به خودآگاهی برسد. جایی اشاره دارد که هدف زندگی شادی نیست بلکه خودآگاهی است. نظر من هم همینه که هدف انسان شاد بودن نیست. یادمه جایی در کتاب خاطرات خانه اموات می‌گفت در هنگام کار اجباری در زندان کارهایی که هدف خاصی داشتند هرچقدر هم سخت بودند سریعتر و راحتتر و با اشتیاق بیشتری توسط زندانیان انجام میشد تا کارهایی که بی هدف بودند. باید با این واقعیت کنار اومد که زندگی بعضی از مردم (و شاید اکثر مردم) در رنج و غم هست در حالی که خودشون هیچ تقصیری ندارند و مهمترین کار در این مواقع کنار اومدن با واقعیت هست نه غوطه ور شدن در رنج و رویا. دقیقا بر خلاف حرف کتاب های زرد موفقیت که همه چیز رو به خود شخص ربط میدن.ه
کتاب های دیگر جیمز هالیسمشاهده همه