کتاب|

عمومی|

داستان|

ایران

درباره‌ی کتاب نیمه زخمی شب«مجتبی»، مردی جوان است که در طبقه سیزدهم از یک برج زندگی می کند. «سیما»، همسر او از دکتر «خباز»، روان پزشک، برای مجتبی وقت مشاوره گرفته است. مجتبی تمایلی به رفتن نزد دکتر ندارد اما اصرارها و تحکم سیما برای رفتن، او را مجبور می کند. آن روز آن ها سوار آسانسور می شوند، اما آسانسور در طبقه دوازدهم می ایستد و دوباره به طبقه سیزدهم باز می گردد، وقتی سیما و مجتبی به طبقه همکف می رسند، مجتبی از آقا «رحمان» که در اطلاعات برج کار می کند می پرسد که چند دقیقه قبل کسی از آسانسور استفاده کرده است. آقا رحمان پاسخ منفی می دهد، و در همان لحظه بسته کوچکی را به سیما می دهد و... .
پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه
دیدگاه کاربران
9 ماه پیش
«یک شخصیت که مشکل روانی دارد و به روانپزشک مراجعه کرده...» همین جمله، خلاصه‌ی چند صفحه اول داستان است. بعد از آن تا سه‌چهار صفحه آخر - حدود ۲۰۰ صفحه - پر است از توهمات، دیده‌های چندش‌آور، از سوسک و مثله کردن و خون و... . هیچ ردی از داستان که من را بکشاند به ادامه‌ی مطالعه پیدا نمی‌کردم. پرواضح بود که شخصیتِ این‌چنینی این مدل قلم و داستان را می‌طلبد، اما دیگر این همه توهمات تکراری و حال‌به‌هم زن دیگر خسته‌کننده بود. از جمله کتاب‌هایی بود که زیاد به ضماره صفحاتش نگاه می‌کردم که ببینم چقدر دیگر مانده تا تمام شود. حال باید بروم سرچی بزنم که این مشکل روانی ِشخصیت داستان چه بود حالا! شاید داستان را برایم معنی‌دار کرد. پایان جالبی هم نداشت.
کتاب های دیگر احسان عباسلومشاهده همه