دربارهی کتاب ارواح ملیت ندارندارواح ملیت ندارند مجموعهای است از جستارهای یوکو تاوادا (متولد 1960 در توکیو)، داستاننویس و جستارنویس ژاپنی، که سالهاست در آلمان زندگی میکند و به هر دو زبان ژاپنی و آلمانی مینویسد. در جستارهای این کتاب، تاوادا سراغ همین تجربهی زیستن میان دو زبان رفته و گاه در مقام گردشگر و گاه در مقام مهاجر، میکوشد تصویری نو از آنچه در آلمان میبیند و میشنود و تجربه میکند، پیش چشم خواننده بگذارد. تاوادا ماهرانه به تخیل خواننده دامن میزند، او را از قیدوبند معانی سنتی رها میکند، و کلیشههای فرهنگی شرق/غرب و آشنا/غریبه را از جلوه میاندازد.
یوکو تاوادا در کتاب ارواح ملیت ندارند از تجربهی زندگی میان دو زبان میگوید؛ از ابهام، رازآلودگی و غریبگی زبان برای کسی که زبان مادری متفاوتی دارد. او گاهی از کلمهها، الفبا و نشانههایی دور از انتظار بهره میبرد تا فهمی نو از زبان و ترجمه عرضه کند. به نظر تاوادا ترجمه صرفا برگرداندن واژهها از زبانی به زبان دیگر نیست، بلکه در وهلهی نخست، مفاهیم ذهنی و معانی هستند که به کلمهها ترجمه میشوند. به تعبیر خودش، «زبانهای دیگر توجه ما را به این حقیقت جلب میکنند که زبان، حتی زبان مادری، چیزی جز ترجمه نیست.»پیشنهادهای دیگر از همین دستهبندیمشاهده همه
بر خلاف انتظارم، صرفا درباره تجربههای متضاد فرهنگیِ یک ژاپنیِ مقیم آلمان نیست. بیشتر کنکاش نویسنده در درون خودشه، از تجربه زندگی در آلمان، در ژاپن و در خودش! به نظرم یکم زیاد همه چیز رو پیچونده. شاید هم اگه میتونستم به زبان اصلی (آلمانی) و با پیشزمینه شناخت کافی از فرهنگ آلمان و ژاپن بخونمش، منم مثل ویم وندرس (کارگردان معروف آلمانی) قربان قد و بالای کتاب میرفتم.
در هر صورت، خوندن تجربه زیسته نویسنده برام جالب بود.
6 ماه پیش
2.5بهخوان
کتاب سختخوانی بود، احتمالا چون رسمالخط ژاپنی و تلفظ کلمات آلمانی را بلد نبودم. این باعث میشد در سه جستار آخر، هر چه تلاش و التماس میکردی هم، نویسنده و مترجم به دنیای خودشان راهت ندهند.
بعد از لذت وافری که از جستار تماما ژاپنی قطار شهری بردم، بیشتر به این نتیجه رسیدم نویسنده بخاطر عجلهاش برای گذر از شکاف میان زبانی، خیلی زود توی راین شیرجه زده! (تاوادا نوشتن به زبان آلمانی را با فاصله کمی از یادگیریاش شروع کرده است) شنای ماهرانهاش در میان فرهنگ ژاپنی، نوشتنش از فرهنگ آلمانی را به دست و پا زدن ناشیانهای برای زنده ماندن تقلیل میداد.
کوه فوجی و سومیدا چه کم از آلپ و رود راین دارند؟؟
خلاصه که هرچه از ژاپن نوشته بود
با ژاپن مقایسه کرده بود
او را یاد ژاپن انداخته بود، با ماژیک هایلایتر شکار کردم. که تعدادش هم کم نبود.
معنویات و خدا توی هر دو فرهنگ به خرافات و نمادهای تو خالی محدود میشد؛ این بیهویتی دینی, توی جستار در باب چوب خیلی توی ذوق میزد.
من اگر بخواهم درباره زبانها و پیچیدگیهای میان زبانی بنویسم، از آیه علّمه البیان شروع میکنم. حتی اگر مسیحی بودم کارم آسانتر بود. چون انجیل یوحنا را باز میکردم و در ابتدای سفرنامه مهاجرتم به زبان دوم مینوشتم: در ابتدا کلمه بود و کلمه از آن خدا بود.
2 ماه پیش
3بهخوان
کتاب روایت مواجه های مختلف با زبان است. قلم تاوادا بخش زیادی از رضایت من را شامل میشد نه موضوعات و محتوای جستار ها. به شخصه در تلاش بودم که میان نکات جزئی در جستار های گوناگون این مجموعه اشتراکاتی را جستجو کنم تا ارتباطی بهتر و بیشتر بگیرم. هرچند کم اما کتاب رضایت مرا در معدود دفعاتی به بار آورد. اما بخش با ارزش از جستار ها صرفا نوع نگاه تاوادا و روایت گری جذابش بود که به صورت مکتوب در اختیار خواننده قرار میگرفت. از این رو کتاب انتظار مرا به عنوان یک مجموعه جستار منباب زبان، ترجمه و غیره برآورده نکرد. اما کم لطفیست اگر بگویم که از چندین جستار این کتاب لذت نبردهام. فارغ از این قلم تاوادا برایم خیلی گیرا و قابل فهم بود. این شد که خواندن کتاب اصلا طول نمیکشید و در هر لحظهی خواندن جستار ها لذت کافی را از روان بودن کتاب بردهام.
این کتاب را به کسی پیشنهاد نمیکنم. اما اگر روزی قصد خواندنش را داشتید توصیه میکنم خیلی سختگیر نباشید و به شکل جملات یک بغل دستی در اتوبوس نگاهش کنید. یعنی نکات حائز اهمیتش را بردارید و از لحن زیبایش لذت ببرید. باقی هرچه که بود بماند برای خودش. اینجوری مطمئنن کتاب برایتان عزیز و فرصتی برای ایده پردازی خواهد بود.
1 سال پیش
5بهخوان
این کتاب احساس را بر میانگیزد و انسان را به دیدن کوچکترین چیزهایی که کمترین توجه را به آنها داشتیم دعوت میکند. نویسنده این توانایی را دارد که با نشان دادن کوچکترین چیزها به ما بزرگترین درسها را بیاموزد.
این کتاب مخاطب خاص ندارد و باید هرکداممان برای یکبارهم که شده این اثر لذتبخش و آموزنده را بخوانیم