کتاب|

عمومی|

ادبیات|

شعر

درباره‌ی کتاب دیوارهاانتشارات ایجاز منتشر کرد:ایستگاه پایانی دنیا را تصور کنو پیرمردی که در آن جا ایستادههمچون کلمات در باران خمیده استو می گوید که من این جا هستمبه انتظار مردی که قول یک اتاق را به من دادهگفته است که اثاثیه نداردحتی یک ذره هم برایم مهم نیستباران می بارد و اعتماد پیرمردچونان ساده لوحانه و چونان کورکورانه می نمودکه آینده ای آرام برایش می دیدو تنها عابران می فهمیدندکه کسی زیر برجستگی ماهتاباو را به بازی گرفته است
پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه