دربارهی کتاب 10 قصه از امام صادق (ع)اما پیرمرد صورتش را پایین انداخته بود و حرفی نمی زد. چشمهایش جایی را نمی دید. هردوتایش کور بود. کور مادرزاد. یعنی از وقتی که به دنیا آمده بود، کور بود. به همین خاطر از دنیای آدمها و شکل خانهها و حیوانات چیزی نمیدانست.صدا هنوز هم قطع نشده بود. پیرمرد برای اینکه حال و هوایش از آن صدای ناجور دور باشد، شروع کرد به قرآن خواندن، آن هم از حفظ. او بلد بود همهی قرآن مجید را از حفظ بخواند، از هر کجایش که میپرسیدند میخواند. پیرمرد یک دانشمند بود، یک معلم دانا و یک شیعهی واقعی.پیشنهادهای دیگر از همین دستهبندیمشاهده همه