کتاب|

عمومی|

داستان|

ایران

درباره‌ی کتاب صدای شکستن می آمدانتشارات آواهیا منتشر کرد:مرد باز به او نگاه کرد. لب هایش روی هم جُنبید و دستگاه را راه انداخت. چمدان راه افتاد و رفت. گذرنامه و بلیت و کارت پرواز را به او دادند. ساکش را برداشت و راه افتاد. ضربه های قلبش آرام شده بود و قدم هایش، سبک و راحت جلو رفت و توی صف ورودی ایستاد. افسر توی اتاقکش نشسته بود و گذرنامه ها را یکی یکی می دید. مسافرها تو می رفتند. باز ضربه ها شروع شد. چرا اسمش توی سیستم نیامده بود؟ انگ نزنند؟ می گذارند برود؟ آن نامه چی بود که برای او فرستاده بودند؟...
پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه
کتاب های دیگر جمال میر صادقیمشاهده همه