کتاب|

عمومی|

داستان|

ایران

درباره‌ی کتاب من آناکارنینا نیستم (پالتویی)زن را در اعماق صدای مرد دفن کردند، هیچ‌کس نیامده بود. تنها مردی گنگ و غریب، روی مزار زن نشسته بود و بی‌صدا می‌گریست و مردم شهر نمی‌دانستند که چرا آن شب در خواب‌های‌شان، مردی تا سحر، دوستت دارم می‌گوید.
پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه
کتاب های دیگر چیستا یثربیمشاهده همه