کتاب|

عمومی|

خودیاری|

توسعه فردی

پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه
دیدگاه کاربران
2 سال پیش
بسیار کتاب جذابیه که با نثر روان و پر از مثال و داستان مطلب رو رسونده. راستش یادم نمیاد که با خوندن این کتاب تونستم که عادتی رو در خودم ایجاد کنم یا تغییر بدم. یعنی یادم نیست که تونستم با استفاده از کتاب یه کار مشهود و عملی بکنم یا نه! اما از خوندنش خوشحالم. در فصل اول با آزمایشی بر روی یک انسان که حافظه‌ی کوتاه مدتش رو از دست داده نشان می‌ده که عادت به تنهایی بسیار مهم و قدرتمنده. فصل دوم با بیان خاطرات فردی به نام هاپکینز که در صنعت تبلیغات تحولات جدی‌ای ایجاد کرده بود یک چرخه‌ی ایجاد عادت را شرح می‌دهد. در این چرخه یک cue در ابتدا، یک روال در ادامه (مطلوب ما) و یک پاسخ یا جایزه در انتها دیده می‌شود. با آزمایش‌هایی دریافته شد که به محض این‌که بدن به این چرخه عادت کرد، لذت دریافت جایزه قبل از دریافت آن و بلافاصله بعد از cue در مغز احساس می‌شود (به طور دقیق‌تر بهتر است بگوییم پیش‌بینی می‌شود). در نتیجه مغز بعد از پیش‌بینی لذت دیوانه‌وار به دنبال انجام آن روال می‌رود. (craving) و اگر آن را به دست نیاورد نوعی احساس ناکامی یا خشم در مغز بیدار می‌شود. فصل سوم روند تغییر عادات را شرح می‌دهد. برای تغییر عادات باید cue و reward را حفظ کرد و فقط routine را تغییر داد. در شرایط سخت ایمان تنها چیزی است که به نظر می رسد باعث می شود که تغییر عادت باقی بماند. اگر به دنبال این هستید که عادات خود را تغییر دهید این فصل را بخوانید. بخش دوم کتاب در مورد عادات سازمانی است مورد اول بررسی مورد کارخانه‌ی آلمینیوم بود که در آن مدیر جدید با تاکید روی امنیت عادات رفتاری کارمندان رو عوض کرد. مورد بعدی استارباکس است. کارمندان استارباکس روی willpower کار می کنند توی کلاس های آمادگی شون. این فصل باعث شد ترغیب بشم که کتاب خاطرات صاحب استارباکس رو بخونم. صاحب استارباکس کسیه که تو بچگی تو یه محله ی خیلی فقیر و بدبخت زندگی می کرده ولی می گه مامانش هر روز ازش می پرسیده که امروز چطوری تکلیفت رو انجام می دی؟ فردا چی کار می کنی؟ چی کار می کنی برای امتحان فردا آماده بشی؟ می گه این باعث می شد من یاد بگیرم هدف تعیین کنم
2 سال پیش
2بهخوان
من این کتاب رو از دیجی کالا تهیه کردم تخفیف بالایی هم خورده بود اما صفحه بندی رو مخی داره. از بالاترین قسمت کاغذ تایپ شده تا اخرین قسمت صفحه، جای نفس کشیدن و فکر کردن راجب چیزی که می خوانی نذاشتن. جای یک یادداشت کوتاه، چسباندن استیکر یا کشیدن یک شکلک هم نیست!
2 سال پیش
از آن کتاب‌هایی که با خودت فکر می‌کنی چرا به جای یک‌عالمه محفوظات به‌دردنخور و پراکنده‌ی دوران مدرسه، چنین مفاهیم و مهارت‌هایی را یاد نگرفتیم که تمام عمر به کارمان می‌آید.
1 سال پیش
3بهخوان
کتاب جالب و آموزنده یی بود. دستور العمل های ساده و قابل فهمی داشت که به نظرم هر کسی قادر به اجرا کردنشون هست. هدف کتاب اینه که به شما آموزش بده چطور عادت های بد رو ترک و در مقابل عادت های خوب ایجاد کنید فرایند عادت درون مغز ما یک چرخه سه مرحله ای داره. ابتدا نشانه یا انگیزه است، عاملی که به مغز شما می گوید که در حالت خودکار قرار بگیرد و از کدام عادت استفاده کند. بعد از آن مرحله معمول انجام رفتار یا روتین است که می تواند فیزیکی، ذهنی یا احساسی باشد. در نهایت پاداشی قرار دارد که به مغز کمک می کند تا بفهمد آیا چرخه خاصی ارزش آن را دارد که برای آینده به خاطر سپرده شود یا خیر .این گونه حلقه عادت شکل می‌گیرد‏ حالا چرا عادتها انقدر قوی هستند؟! چون اشتیاق و تمایل ایجاد می کنند. و چون بیشتر اوقات این تمایلات تدریجی ظاهر میشن ما از وجودشان بی اطلاعیم و اغلب نسبت به تاثیرشان ناآگاه هستیم. وقتی آگاه باشیم که عاد تها چگونه کار می کنند در راه تغییر آنها قرار خواهیم گرفت اگر بخواهید عادتی را تغییر دهید، باید یک روتین جایگزین پیدا کنید، و وقتی که به عنوان عضوی از یک گروه برای تغییر تعهد بدهید، احتمال موفقیتتان به طور چشمگیری بالا میرود. برای اینکه عاد تها به طور دائمی تغییر کنند، افراد می بایست باور کنند که تغییر امکانپذیر است بزارین در آخر مثالی از کتاب برای جایگیزینی یک عادت ناخوشایند بزنم تا بهتر متوجه بشین مندی بیشتر عمرش، ناخنهایش را جویده بود و آنها را آنقدر گاز میگرفت تا اینکه از انگشتانش خون جاری میشد.درمانگر مندی را با یک تکلیف به خانه فرستاد: یک کارت یاداشت همراه خودت داشته باش و هر بار که فشاری در انگشتانت احساس کردی، یک علامت روی آن بگذار. او هفته بعد با بیست و هشت علامت برگشت. بعد درمانگر به مندی چیزی را یاد داد که «پاسخ رقابتی » نامیده میشود. هر گاه او احساس فشار در نوک انگشتانش میکرد، به خودش میگفت که می بایست فورا دستانش را در جیبهایش یا زیر پاهایش بگذارد، یا مداد یا چیز دیگری بردارد تا گذاشتن انگشتانش در دهان غیرممکن شود. بعد قرار شد مندی به دنبال چیزی بگردد که یک محرک سریع فیزیکی - مثل مالیدن بازویش یا زدن بند انگشتانش به یک میز تحریرفراهم می کرد، هر چیزی که باعث تولید یک پاسخ فیزیکی می شد. مندی با تکلیف جدیدی به خانه فرستاده شد: «کار با کارت یادداشت را ادامه بده، ولی وقتی احساس فشار در نوک انگشتانت میکنی، یک علامت تیک و وقتی با موفقیت عادت را کنترل میکنی، یک علامت # بزن. » هفته بعد، مندی ناخنهایش را فقط سه بار جویده بود و هفت بار از پاسخ رقابتی استفاده کرده بود. او به خودش با مانیکور کردن جایزه داد. بعد از یک ماه عادت ناخن جویدن از بین رفته بود. یک عادت جای دیگری را گرفته بود <img src="http://www.upsara.com/images/cuq5_untitled.png"/>
کتاب های دیگر چارلز دوهیگمشاهده همه