کتاب|

عمومی|

داستان|

ایران

درباره‌ی کتاب سرنوشت بچه شمرون"مهربان"، شاگرد ممتاز مدرسه، از دوران کودکی پا به پای پدر در مغازۀ آرایشگری کار می کرد. بعد از مرگ پدرش، با تلاش بسیار موفق شد اتاقی را در گوشۀ حیاط مدرسه در اختیار بگیرد تا فقط در روزهای پنج شنبه به کار آرایشگری مشغول باشد و با این کار از درس خواندن منع نشود. مهربان و پسر حاج آقا اسفندیاری دوست صمیمی بودند و تمام وقت خویش را با هم می گذراندند. سال ها بعد، اسفندیاری با شرکت در کلاس های کنکور به دانشگاه راه یافت، ولی مهربان به کار آرایشگری مشغول شد و یکی از بزرگ ترین و معروف ترین آرایشگری های تهران را دایر کرد. سال ها گذشت تا این که روزی حاج آقا اسفندیاری پیغام داد که می خواهد مهربان را ببیند. حاج آقا با زمینه چینی و مقدمۀ بسیار به مهربان گفت که قصد دارد شوکت السادات ـ تنها دخترش ـ را به عقد او درآورد. مهربان که با نگاه اول دلباختۀ شوکت شده با او ازدواج می کند ولی روزگار با آن ها سر ناسازگاری دارد.
پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه