دربارهی کتاب شیدای ماهانتشارات آرینا منتشر کرد:زندگی به هر حال ادامه داشت! فکر کرد شاید خودش روزی زودتر از هومن از دنیا برود، شاید هم بتوانند سال های بیشتری از مردم عادی زندگی کنند، اما کیفیتی که احساسشان داشت را چه کسی می توانست داشته باشد؟ میخواست خوشحال باشد دیگر، میخواست عروس شود، بچه داشته باشند و خوشبخت شود. یا اصلا، هیچکدام، فقط دستهایشان که در هم گره میخوردند و بوسهایی روی سر، عطری که در تنش بپیچد و لبهایی که فقط به نیت دوست داشتنش ببوسند، چه اهمیتی داشتند کل دنیا، کل ادمها، فتواها و سپیدی و سیاهی ازدواجی که داشتند؟ آنچه روزگار بر سرش کوبیده بود، گرچه پتک بود، اما بنظرش جنسی شبیه نمک داشت، گاهی میسوزاند ولی درمان میکرد، زخمهایش را میشست و میگذاشت بعد از کشیدن رنجش، بتواند بایستد. اما آن روز همه چیز تمام شده بود. خوشبختی به آخرین درصدش رسیده بود.پیشنهادهای دیگر از همین دستهبندیمشاهده همه