دربارهی کتاب دیگر اسمت را عوض نکنانتشارات چشمه منتشر کرد:من قول دادم که با عکس شما می روم دیدن آن ها. چه طور می توانم از شما حرف بزنم، در حالی که خودم هیچ وقت شما را ندیدم؟ اگر روبه روی من بنشینید نمی توانم تشخیص بدهم شخصی که روبه رویم نشسته غریبه است یا آشنا. از شما چه می دانم؟ فقط همین چند خط کاغذی که توی دستم مانده. انتظار ندارید که یک آدم زنده را با این چند تا کلمه ی خیالی درست کنم برای شان. من خودم هزار بار نقش آدم های خیالی را بازی کرده ام.- از متن کتاب -پیشنهادهای دیگر از همین دستهبندیمشاهده همه
یک داستان ایرانی همراه با تلیق و کشش داستانی. داستان آن به صورت نامهنگاریهایی بین یک سرهنگ عراقی و سرباز ایرانی در روزهای آتشبس میان ایران و عراق روایت میشود و حین این نامهنگاریها گریه از معمایی گشوده میشود که داستان بر پایهی آن شکل گرفته است.
ماهنامهی شهر کتاب، شمارهی هشتم، سال ۱۳۹۵.
2 سال پیش
5بهخوان
قصه دوست داشتنی از نظر من، قصهای پر از گره است. گرههایی که در صفحههای ابتدایی کتاب به مخاطب نشان داده میشود و فکر و ذهن مخاطب را تا انتهای کتاب درگیر می کند ،تا در فصلهای پایانی گرهگشایی نویسنده به کمک مخاطب و داستان بیاید . لطف این مدل قصهها به این است که در صفحهصفحه کتاب همزمان که داستان را پیش میبریم، ذهنمان مشغول خلق و امتحان و رد سناریوهای مختلف جهت گشودن گرهها پیش از نویسنده است. دوست داریم دست نویسنده را بخوانیم و هرچه کتابخوان حرفهای تری باشیم احتمال اینکه در این امر موفق باشیم هم بیشتر است .
قصه "دیگر اسمت را عوض نکن" ، قصهای دوستداشتنی است، در حالی که نه تنها از این قاعده پیروی نمیکند بلکه به نوعی مسیر برعکس این قاعده را میرود .داستانی روان و خطی که در چند صفحه پایانی به ناگاه مخاطب را با چالشی مواجه میکند که به تمام استنباطهایش از داستان شک میکند! تمام دلسوزیها و نگرانیها و چشمانتظاریهایی که پا به پای شخصیت اصلی تحمل کرده برایش خندهدار می شود . حتی اگر مثل من روحیه اش کمی حساس باشد, اعصابش هم به هم میریزد .
گرههای داستانی "دیگر اسمت را عوض نکن" تازه انتهای کتاب خودشان را نشان میدهند؛ جایی که نویسنده دیگر قرار نیست برای ما بازشان کند! جایی که ما میمانیم و هزار تلاش برای گرهگشایی که هیچکدام به طور کامل راضیمان نخواهد کرد. از هر راهی میرویم باز به "ان قلتی" برمیخوریم! قهرمان دوم داستان به ناگاه در چشم مخاطب تبدیل میشود به #بدمَن ِ احتمالی ، آنهم در چشم مخاطبِ ایرانیِ جنگزدهی غیرتی!
احتمالی که ذهن ما در به در به دنبال رد کردنش میافتد و هی قصه را در خیالش جوری می چیند که آنچه به نظر میرسد, تغییر کند؛ اما باز برمیگردد سرخانه اول! که وقوع یا عدم وقوع هر سناریو به یک اندازه احتمال داشته باشد و هر کدام در بینراه برسد به یک حفره و روز از نو و روزی از نو !
شاید حتی مخاطب به دوباره خواندن کتاب برای کنترل از دست ندادن جزییات هم وسوسه شود!
1 سال پیش
3.5بهخوان
یادم است که این کتاب را به صورت صوتی گوش دادم و چقدر دوستش داشتم. روایت در قالب نامه نگاری بین دو سرباز در دو سوی خط مرزی است، یکی ایرانی و جوان، دیگری افسری عراقی و سالمند که خاطراتی از جنگ خرمشهر دارد. خاطراتی که هنوز با یک گره و پرسش در ذهنش باقیست
6 ماه پیش
5بهخوان
رمانی کوتاه با نگاهی دیگرگونه به جنگ
با روایتی خلاق