دربارهی کتاب آشیانی بر باد و مهآن زمان ها، دوره جوانی
فکر می کردم باید جایی باشد
خیلی دور، خیلی بعید، شاید خیالی
که بتوانم از نو متولد شوم
با یک زندگی پاک و سرنوشتی تازه
در کنار کسی که از کودکی، نداشتمش.
فکر می کردم رسیدن به او
همان جایی است که در خیال ساخته ام.
زمانش رسید و من با دنیایی از آرزو کندم و رفتم
اما نه مکان، آن بهشت خیالی ام بود
و نه او، کسی که در ذهن پرورانده بودم.
با تو هستم! می شنوی؟
شاید حتی نداشتن تو در سالهای نیاز
مرا از قضاوت درست دور کرد
و فراموش کردم که تو
برای هیچ و پوچ ما را گذاشتی و رفتی
مرا که نیازمندت بودم
جگر گوشه ات!
و آشیان ما را به جای مهر
بر طوفان باد و غبار مه بنا کردی.پیشنهادهای دیگر از همین دستهبندیمشاهده همه