کتاب|

عمومی|

داستان|

ایران

درباره‌ی کتاب آینه ای در غبارانتشارات پرسمان منتشر کرد: باز مهتاب است و من در کوچه های باران خورده خیالم سایه به سایه به دنبالت روانم،تو را می جویم و می دانم که در هزار توی بن بست سرنوشت دیواری به وسعت تمام فاصله های جهان بین ماست.چرا وصل ناممکن است؟دوباره مهتاب است و من سوار بر توسن خیال تا انتهای دشت های بی افق می تازم،تو نیستی و قاصدک ها،بی خبر از تو در باد رها مانده اند.دوباره مهتاب است و من با زورق اندیشه،هفت دریای عشق را می پویم تا بیابم مرواریدی که صدف سینه ام را تا ابد خانه خود کرد.وقتی تو رفتی،مهتاب پس از هزاران سال خاکستری شد.تو رفتی و پاییز تن به تکرار کوچ بی بازگشت پرستوها سپرد.رفتی و خورشید در اعماق کوهساران یاس مدفون شد.اینک من مانده ام و تمام قله های ابری و یخ زده بی خورشید فردا،من مانده ام و کودکانه بی باور قلبم که هر لحظه بهانه گریستن دارد من مانده ام و سال ها و رنج،می دانم،خوب می دانم...
پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه