کتاب|

عمومی

درباره‌ی کتاب مرد محروزپس از غروب خورشید و با تاریک شدن هوا، دوزخی ها برمی خیزند ــ شیاطینی با قدرت هایی ماورائی که نفرت از انسان ها در وجودشان زبانه می کشد. صدها سال است که شیاطین، شب را آکنده از وحشت کرده اند و آهسته آهسته انسان ها را که پناهگاهی جز حصار امن حرزها ندارند، شکار می کنند. حرزها، علامت ها و طلسم هایی قدرتمند هستند که ریشه در افسانه ها دارند و دیوار حفاظتی آن ها به طرز وحشتناکی شکننده است؛ اما همیشه همین گونه نبوده است. زمانی مردان و زنانی بوده اند که در نبردی پایاپای با دوزخی ها می جنگیدند، اما آن روزها سپری شده است. دوزخی ها هر شب قدرتمندتر از شب قبل می شوند، در حالی که تعداد انسان ها در اثر حملات بی امان آن ها کاهش می یابد. حال که امید به آینده رو به رنگ باختن است، سه بازمانده ی جوان از حملات وحشیانه ی شیاطین، قدم از امنیت متزلزل حرزها بیرون می گذارند و خطر را به جان می خرند تا نومیدانه رازهای گذشته را دریابند...«بازماندگان حملات شیاطین خیلی زنده نمی ‍ ماندند... گفته می ‍ شد هیچ ‍ کس واقعاً از یک حمله جان سالم به در نمی ‍ برد، مگر این که یک سال و یک روز گذشته باشد.»
پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه
دیدگاه کاربران
1 سال پیش
2بهخوان
من با خواندن کتاب مرد محروز فهمیدم، فمنیست‌های مرد! تا درون رمان فانتزی نفوذ کردند! قصه خوبی داره، سیستم جادوییش هم جالبه ولی توش شما هیچ مرد خوبی پیدا نمی‌کنی! این بده! همه مردهای داستان، حتی قهرمان اصلی کتاب، یک ایراد بزرگ دارند! چه خبره!؟ خب از حرف‌های محتوایی بگذریم و بریم سراغ فرم. مرد محروز، صرفا داستان من محروز نیست. قصه لیشا و راجر هم هست. بماند که در جلدهای بعدی قصه آدمهای دیگر هم وارد می‌شود! قهرمان داستان ما، آرلن، پسری است که به‌خاطر قتل مادرش توسط شیطان‌های دوزخی و بی‌عرضگی و ترسو بودن پدرش تصمیم می‌گیره قدرت حرزها را به دست بیاورد و قاصد دوک پیچک می‌شود و این سرآغاز ماجرهای اوست. این وسط با راجر هم آشنا می‌شود و کم‌کم پای دختری به نام لیشا هم به این وسط کشیده می‌شود. حالا اینکه این سه نفر بالاخره در کجا بهم می‌رسند و مهمتر از همه اصلا منجی کی هست، باید در خود رمان بخوانید! کتاب مرد محروز، اولین جلد از مجموعه شیاطین است و سه جلد دیگر هم دارد. دیگر چه چیزی است که نگفتم؟ آها! اولش یک ذره کنده و ممکنه خسته بشید اما تحمل کنید، خیلی زود به جاهای هیجان‌انگیزش هم می‌رسید!
2 سال پیش
5بهخوان
به عنوان شروع مجموعه، فراتر از انتظارم بود. خیلی خوش گذشت و با وجود کلی مشغله و درگیری ذهنی خیلی سریع خوندمش. واقعا دیشب خواب رو از سرم پروند و تا حدود 3 صبح بیدار نگهم داشت. دنیای این اثر فانتزی شبیه هیچ کار دیگه ای نبود ، حداقل تا جایی که من خوندم. البته تجربه ی تلخم با مارتین و بازی تاج و تخت باعث می شه با شروع یک مجموعه صرفا نتیجه گیری نکنم. اما یقینا خوش گذشت بهم و اواقات خوبی رو باهاش سپری کردم.
1 ماه پیش
4بهخوان
بعضی از کتاب ها شخصیت پردازی قوی دارن بعضی های دیگه دنیاپردازی قوی. به قدری قوی که موقع خوندنشون ممکنه گاهی اوقات روند کند داستان رو فراموش کنید و مجذوب دنیاپردازی و‌ سیر تکاملی یا حتی سقوط شخصیت ها بشید. اما مرد محروز مجموعه ای از تمام این ها بود .ترکیبی دلنشین از یه دنیاپردازی خوب، شخصیت پردازی بهتر و روندی جذاب و هیجان انگیز. با اینکه جلد اول رو دوست داشتم و انصافا هم داستان قوی داشت اما احساس می کنم صرفا مقدمه ی داستان اصلی مجموعه بود. سوالاتی که در فصل پایانی کتاب نویسنده در ذهن مخاطب ایجاد می کنه پایه و اساسی خواهد بود برای خوندن جلد های بعدی. دنیاپردازی کتاب از نظرم جالب بود. استفاده منطقی و معقول نویسنده از جادو، شیاطین و... باعث ارتباط بیشتر من با دنیاپردازی شد. چیزی که این کتاب رو برای من متمایز می کرد با بقیه ی آثار فانتزی حضور مردم و جامعه در اتفاقات کلیدی و تاثیر گذار در داستان بود. مثلا: نمیدونم شما هم این مسئله رو در یه سری از کتاب های فانتزی دیدید یا نه که مردم نقش هویج رو ایفا می کنن و تاثیری در روند داستان ندارند، تمرکز روی شخصیت های اصلی هست که مثل قهرمان ظاهر میشن و بار همه ی کمی و کاستی ها رو به دوش می کشن و موفق میشن!:// یه معرفی در مورد این کتاب دیدم که می گفت:« این کتاب فضای خاورمیانه ای داره.» خب باید بگم بله ولی نه همه ی قسمت های اون. مثلا یه شهر(یا منطقه) در این کتاب هست به اسم کرازیا که وقتی توصیفات مربوط به این منطقه و مردم اون رو می خونید به شدت به شدددتتتت وایب کشورهای عربی رو داره. یعنی زن ها حجاب دارن ، اون جایی که زندگی می کنن بیابونه، در ساختمون های گنبد دار زندگی میکنن و... با اینکه اتفاقات مهم و تعیین کننده ای از داستان هم در اون منطقه اتفاق می افته با این حال کتاب تماما فضای خاورمیانه ای نداره. مورد دیگه ای که تو این کتاب دوست داشتم( ولی خب این مورد سلیقه ایه ) تعادل مناسب بین توصیفات و دیالوگ ها بود. راستش من همیشه از اینکه چندین صفحه متوالی و پر از توصیفات و بدون دیالوگ رو بخونم خسته میشم . اما این کتاب از این لحاظ خیلی خوب بود. لا به لای توصیفات و دنیاپردازی شاهد دیالوگ های جالبی بین کاراکترها بودم که در حال صحبت با هم دیگه همزمان خط داستانی هم پیش می رفت. ( اگه بگم سهم قابل توجهی از علاقه م به این کتاب به این خاطره دروغ نگفتم!😅) اون یه امتیاز هم که کم کردم به خاطر حفره های موجود در دنیا پردازی کتاب و رابطه بین دو تا شخصیت بود که در اواخر کتاب خیلی بی منطق و یهویی بوجود اومد و کلی زد توی ذوق من:(( پ.ن: در کل کتاب خوبی بود و از خوندنش لذت بردم و بی صبرانه منتظر جلد دومم.(امیدوارم امروز از پست بیاد 🥺💔)
1 سال پیش
2.5بهخوان
طبیعتا کتابی که تا دویست، سیصد صفحه‌ی اولش برای من کند و خسته کننده جلو رفته، نمی‌تونم امتیاز بالایی بهش بدم؛ هرچند در نیمه دوم جذابیت پیدا کرده باشه. فارغ از این، چفت و بست داستانی خوبی داره و جادوی پایه‌ش هم در عین سادگی به خوبی توی قصه استفاده شده.