این کتاب هشداری برای آیندگان بود
دنیایی بدون آب که تمام مردم برای حیاتشان با مرگ دست و پنجه نرم میکنند
روند داستان خیلی هیجان انگیز بود و نمیتونستی پیش بینی کنی که در آخر چه اتفاقی میوفته
11 ماه پیش
3.5بهخوان
بالاخره تمومش کردم :)
ممنون از دوستانی که تشویقم کردن ادامه بدم، چون حس پایانش خیلی بهتر از حس اون وسطا بود 😊
وسطاش اینطوری بودم که به زور به این کتاب ۳ از ۵ میدم، الان میگم ۴ هم میشه بهش داد :)
نکات قابل تأملی داشت و مخصوصا آخرش یه طوری یه حس خاصی بهم داد...
نویسنده کتابشو به کسایی تقدیم کرده که برای اصلاح اثرات تغییرات اقلیمی تلاش میکنن.
این climate change هم چیزیه که خیلی زیاد باهاش برخورد دارم، ولی مثل همین قضیه آب تو این کتاب انگار تا یه بلایی ازش نازل نشه جدی گرفته نمیشه، بعضیام البته میگن این سر و صداها الکیه و خبری نیست 😁 ولی واقعا چه بلایی سر خودمون و این زمینمون آوردیم؟
این حالت روایت داستان از دید شخصیتهای کاملا فرعی که ربطی به خط سیر شخصیتهای اصلی ندارن رو هم دوست داشتم. مدلش رو تو مجموعه آرشیو استورملایت سندرسون دیده بودم. این حالت یه دید کلی از اون وقایع میده که تو جریان اصلی داستان به دست نمیاد و بعد اینکه ببینی چه ربطی به خط سیر اصلی داستان پیدا میکنه و شخصیتهاش چطور جاهای دیگه سر و کلهشون پیدا میشه جالبه :)
من نسخه زبان اصلی رو خوندم ولی ترجمهش رو هم از طاقچه خریدم واسه زیرنویساش! چون کتابش خیلی ارجاعات آمریکایی داشت! یعنی کلمات و عباراتی که تو فرهنگ آمریکا کاملا معنیش مشخصه ولی من ازش سر درنمیاوردم! نمونه سادهش FEMA که میشه ستاد مبارزه با بحران آمریکا! 😊
2 ماه پیش
5بهخوان
این کتاب رو مثل تمام کتاب های آقای نیل شوسترمن دوست داشتم. این کتاب خیلی چیزا رو یاد میده. از انسانیت، اهمیت و چه کارهایی از انسان در زمان بحران سر میرسه. در موقعیت های بحرانی انسان ها به چند گروه تقسیم میشن.
انسان هایی که کمک میکنن.
انسان هایی که خراب کاری میکنن.
انسان هایی که حتی برای منافع خودشون آدم هم میکشن.
چیزای زیادی یاد گرفتم، لذت بردم و دنیای جدیدی رو کشف کردم.
9 ماه پیش
4بهخوان
میخواستم یه چیزهایی درموردش بنویسم، اما وقتی ریویوی خانم توکلی رو خوندم دیدم هیچ چیزی نیست که بتونم بهش اضافه کنم. پس فقط شما رو دعوت میکنم به خوندن اون. :)
من هم فقط تأکید میکنم که شوسترمن رو میستایم، که دست روی همچین موضوعی گذاشته که هرکی میشنوه میگه «ای باباااااا. باشه باشه. خودمون میدونیم!» و داستان هولناک (اما واقعیای) نوشته از اونچه ممکنه به سرمون بیاد.
الان آب رو که میبینم با همون حسی نگاهش میکنم که گرت شیر آب رو باز و بسته میکرد.
چقدر الیسا و کلتون و جکی رو دوست داشتم.