کتاب|

عمومی|

داستان|

ایران

درباره‌ی کتاب فانوس به دستانتشارات پژواک کیوان منتشر کرد:در حوالی پیچ شمران بود که سربازان تفنگ بر دوش، از ماشین های جیپ پیاده می شدند و به درون چادرهای مخصوص خود می رفتند. مردی میانسال با پوششی از پالتو و کلاه روسی از یکی از چادرها بیرون آمد. دود سفید و غلیط سیگاری را که به لب داشت در هوا بصورت موجدار از دهانش بیرون داد. نگاهم به چشمان آبی و درشتش افتاد. مرا که بی پروا آنجا ایستاده بودم و او را نظاره می گردم با تعجب نگاه کرد و لبخندی زد، نزدیک که شد کمی عقب رفتم، در همان وقت از پشت چادرها صدای مهیبی بگوش رسید...
پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه