دربارهی کتاب وقتی افتاد آوازش بلندتر شده بودانتشارات آواهیا منتشر کرد:اولین بار در کلاس آمد و لبخند زد و کنار او نشست. لبخندش قشنگ بود. با هم از کلاس بیرون آمدند.«چقدر نگهت داشتن؟» در تظاهرات دانشجوها، صحبت کرده بود و او را با خود برده بودند. خندید.«یه نوشته ازم گرفتن که دیگه از این غلط ها نکنم.» گفته بود در همه دنیا، دانشگاه مهد آزادی است و در اینجا زندان آزادی است. حق دانشجو است که خودش امور خودش را به دست بگیرد و آن را از او گرفته اند. نیلوفر گفته بود:«خیلی مواظب خودت باش، یکی از بچه های رشته فلسفه رو گرفتن و بردن، یه ماهه که از اون خبری نیست.» خندیده بود.«من چند ساعت مهمونشون بودم.»پیشنهادهای دیگر از همین دستهبندیمشاهده همه