دربارهی کتاب دربندانتشارات آداش منتشر کرد:یک شب خیلی دلم خواستت. از خواب پاشدم. تو را خواب دیدم. دقیقا تو نبودی. سایهای چیزی بود که دقیقا تو نبود اما تو بود. این تو بودن را حس میکردم با تمام وجودم. آمدی و پشت سیم خاردارهای اردوگاه ایستادی. بدون این که تنت زخم بشود تو آمدی. از در رد شدی و آمدی بالای سرم. نگاهم کردی. آرام نشستی کنارم. روی سرم، روی صورتم دست کشیدی. موهایم را، صورتم را نوازش کردی. چشم باز کردم. تا دیدمت اشک از چشمهایم ریخت. سرتکان دادی یعنی دیگر گریه نکن. آمدم. گریه نکن...پیشنهادهای دیگر از همین دستهبندیمشاهده همه