رمانِ قدیمیِ مدرن
وقتی داستان تمام میشود، میفهمی جلال عجب اسمی گذاشته روی اثرش. چون دو شخصیت اصلی داستان از قلم، نان در میآورند. و باید اینها را گذاشت پای شخصیتپردازیهای درجه یک آقاجلال که هنگام مطالعه، برای این دو نفر حسابی دل میسوزانی. گرچه از یکیشان نفرت داری و دیگری را دوست داری.
آلاحمد در این رمان، به سبک قصهگویی قدیم، داستانش را شروع میکند؛ یعنی با یکی بود یکی نبود. لابهلای داستان هم صدای راوی شنیده میشود که مثلا میگوید: «جانم برایتان بگوید...» و گرچه پایان داستانش را هم به سبک قدیم با «کلاغه به خونش نرسید»، تمام میکند، اما من این داستان خطی را مدرن دیدم. باز هم از سبک قصه تعریف کردنش مثال بزنم: پایان داستان، تکلیف بیشتر شخصیتهایی که اسمشان را آورده بود را در دو صفحه مشخص کرد. جایجای داستان هم با تعریف کردن وقایع، قصه را جلو میبرد. اما در این داستان، استفاده از این سبک، برای جلال امتیاز است. چون آخر داستان معلوم میشود که راوی و نویسنده قصه، یک میرزابنویس قدیمی است.
ناگفته نماند، طرح مباحث اصولی و عقیدتی و عقلی، در گفتوگوها، هنر جلال است. مثالش موضوع شهید و امام زمان. هر که نداند، فکر میکند جلال این داستانی که در زمانهای قدیم میگذرد، دهه شصت شمسی نوشته است.
یک بخش از دیالوگها:
شهادت دست ظلم را از جان و مال مردم کوتاه نمیکند، اما سلطهی ظلم را از روح مردم میگیرد. مسلط به روح مردم، خاطرهی شهداست؛ و همین است بار امانت. مردم به سلطهی ظلم تن میدهند اما روح نمیدهند.
2 سال پیش
3بهخوان
نثر جلال آل احمد یه حالتی داره که شما رو به سمت خوندنش میکشونه و میخش رو همون اول کار جوری به مغز شما میکوبه که مجبورتون میکنه تا آخر همراهش باشین.
شخصیت های اصلی داستان دو میرزابنویس هستن. یکی قانع به کار و درآمدش و دیگری هوس و سودای پول و مقام داره. در این داستان، شهری که این دو میرزابنویس توش زندگی میکنن به دست قلندران میوفته و حکومتی رو اونجا برقرار میکنن و بخش عمده داستان هم از اینجا به بعد قرار داره و ما اتفاقاتی که پس از به حکومت رسیدن این قلندارن در شهر میوفته رو میبینیم.
2 سال پیش
4بهخوان
دستان یک انقلاب، شورش علیه شاهی که همچون بقیه داستانهای کلیشهای مشغول خوشگذرانی است و حرمسراهای شلوغ دارد و قلندرهایی که شاه را فراری میدهند و زمام امور را به دست میگیرند، و مانند همه داستانهایی از این جنس، پس از فتحی بزرگ و حاکم شدن بر شهر، مشکلات سراغ قلندرها میآید و متوجه میشوند که حکومت کردن سختتر از آن چیزیست که پیشتر فکر میکردند... کلیت داستان کلیشهای است و در قالب داستانها و فیلمهای متعدد این روند داستانی گفته شده، گرچه برخلاف فیالمثل قلعه حیوانات که شرارت دستهای موجب تبدیل انقلاب به دیکتاتوری میشود، در نون و القلم قضیه از این قرار نیست. واقعا این مشکلات است که قلندرهای خیرخواه داستان را به چالش میکشند. و گویا داستان هر انقلابی همین است، کلیشهای بودن تقصیر جلال نیست. انقلابها با ایدههای والا و ارزشمند شروع میشوند و در ابتدا مستی پیروزی همه چیز را زیبا جلوه میکند، اما عشق آن آرمانها که فروکش کرد مشکلات بروز میکند، حال این مشکلات یا بخاطر ظلمِ ظالم است و انقلابیونی که آنچنان هم اسطوره نبودهاند و یا بخاطر سختی حکومت است و مشکلات مملکت، در هر صورت رویاها میروند و واقعیت میآید و دشواری پیش بردن انقلاب عیان میشود.
داستان جلال از نوع دوم است، و خب باز هم کلیشهای است و تکراری. اما کتاب جلال از یک نظر بسیار بسیار شاهکار مینماید و این طنز بینظیر کتاب است، طنز داستان باعث شده این روایت تکراری اینقد زیبا شود. طنز او واقعا ایرانیست، کنایه به دین و احکام دینی، چندهمسری شاهان، چاپلوسی و شیرینزبانی درباریان و آسانگیری صوفیان به وفور وجود دارد و با این عناصری که در فرهنگ و تاریخ ما منحصر به فرد است، یک داستان تکراری، به شدت جذاب و خواندنی شده است. به شخصه چندین داستان از جلال خواندهام و این یکی از همه خاطرهانگیزتر است. حتما این کتاب را بخوانید، احتمالا بارها با قلم طنز جلال خواهید خندید و لذت میبرید.
6 ماه پیش
طنز ملایم نه طوریکه ما رو به قهقهه وادار کنه...
متن روونی داره... نه خسته کننده است نه خیلی جذاب...
بعد از این سراغ بقیه آثار نویسنده خواهم رفت؟ بله:)