دربارهی کتاب جامعهشناسی رمانبه نوشته ی لوکاچ
"بزگی بالزاک درست در همین است که، به رغم پیشداوری های سیاسی و فلسفی خویس، با دیدگان صادق و راستگو همه ی تضادهای در حال ظهور را می نگرد و می نگارد"
بنا به ارزیابی لوکاچ، پس از سال 1848 منزلی در میانه ی راه بین بالزاک و زولاست ... زولا مدعی بود که بالزاک و استندال به قسمتی رمانتیسم غلط گرفتارند و از آن دست بردار نیستند .... ممکن است از این جهت، حق را به او بدهیم. اما، در مقابل لوکاچ اشاره میکند به ناتورالیسم زمخت خود زولا که حاصلی جز نقص غرض ندارد و بر خلاف آنچه در بالزاک دیده شد، حاکی از دوگانگی و شکافی نه در ایدئولوژی، بلکه در هنر اوست.پیشنهادهای دیگر از همین دستهبندیمشاهده همه
تمام تلاش لوکاچ به عنوان یک منتقد چپ در این کتاب دست و پا زدنیست برای اثبات این نکته که بالزاک آنطور که ادعا میکرد سلطنتطلب نبود بلکه گرایش به تودهها و دهقانان داشت و بهشکل ناخوداگاهانهای سوسیالیست تلقی میشد. نمیتوان این را رد کرد (و البته آنطور که لوکاچ میگوید هم نمیتوان پذیرفت) اما این جور کارها توسط چپها همیشه صرفا نوعی یارگیری تاریخی است. چنانچه فیدل کاسترو هم همواره ارنست همینگوی را دوست داشت و آن را ذیلِ مارکسیسم-سوسیالیسم تفسیر میکرد.