کتاب|

عمومی|

داستان|

اروپای غربی

درباره‌ی کتاب پانزده سگانتشارات نفیر منتشر کرد: آپولو گفت: «شرط می‌بندم اگر هر حیوانی از هوش و استعداد انسانی برخوردار باشد، درست مثل انسان‌ها بدبخت می‌شود.» هرمس جواب داد: انسان‌ها بدبخت نیستند. هوش انسانی مایه‌ی بدبختی نیست.» آپولو گفت: «بیا به این پانزده سگ، استعداد و درک انسانی بدهیم و نتیجه‌اش را ببینیم.»
پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه
دیدگاه کاربران
7 ماه پیش
3بهخوان
داستان در مورد 15سگ که عواطف و احساسات انسانی بهشون اعطا شده دو تا از خدایان هرمس و آپولو سر شاد مردن و نمردن اونها شرط بستن
6 ماه پیش
2بهخوان
آپولو و هرمس با هم شرط می‌بندن‌ که اگه به سگ‌ها آگاهی و زبان بدیم مثل آدما غمگین می‌شن یا نه؟ و در ادامه شرحی می‌خونیم از زندگی بیهودهٔ پونزده‌تا سگ شبیه گزارش آزمایشگاه‌هایی که تو راهنمایی می‌نوشتیم. اطلاعات بیهوده، بدون هیچ چیزی که کتاب رو تبدیل به ادبیات کنه. از خوندنش زجر کشیدم واقعا و ۲۰۰ صفحه کتاب برام به اندازه ۲۰۰۰ صفحه طول کشید. حقیقتا برام هیچ جذابیتی نداشت. شعارزده. همه‌ش این شکلی بودم: 🙄🙄🙄 دوست دارم ببینم که بچه‌ها نظرشون چیه و از کتاب (که این بار انتخاب خودشون بود) خوششون ‌اومده یا نه.
2 سال پیش
هرمس گفت:<br> دارم فکر میکنم چی میشد اگه حیوون ها؛ هوش آدم ها رو داشتن؟<br>
3 ماه پیش
5بهخوان
آیا واقعا هوش انسانی مایه بدبختی ماست؟ این سوالیه که حتی فناناپذیر هایی هم که احساسات رو مثل یه تجربه موقت درک میکنند نمیتونن جواب قطعی بهش بدن و روش شرط میبندن. آگاهی انسانی به ۱۵ سگ اعطا میشه و تا لحظه مرگ رصد میشن تا معلوم بشه تو آخرین لحظه زندگی‌شون شاد بودند یا غمگین. ریزبینی و دقت نویسنده روی مسائل انسانی و ویژگی‌های مخصوص به اون برای من لذت‌بخش بود. و همچینن سلسله مراتب مفهوم غالب در کل کتاب بود. بین سگ‌ها، ارباب‌هاشون(انسان‌ها)، اربابِ ارباب‌هاشون(خدایان)، پادشاه خدایان و حتی بیشتر از این. کتاب در کل جزئیات خیلی خاص و فوق‌العاده‌ای نداشت ولی ایده‌ی کلیش رو انقدر پسندیدم که توی این یه روز به میل خودم داستانو پیش میبردم تو ذهنم و شاید باب میل بودن همین ایده باعث شد انقدر خوشم باید ازش.