کتاب|

عمومی|

داستان|

لاتین

درباره‌ی کتاب پسری که اسب آتیلا را ربودانتشارات نگاه منتشر کرد: «... برای آدم­هایی که شیفته­ی شورشند و از بی­تفاوتی در برابر هشدارهای روح نقادشان عاجز، اسارت طولانی مدت کارگر نمی­افتد: شورشگر را چندین سال در قفسی محبوس کن؛ یا از آن می­گریزد یا با زبردستی تمام و یا با کمک خرت و پرت­های دم دستش خودش را می­کشد و یا وقت گذشتن از میله­های آهنین بر اثر تکه پاره شدن بدنش می­میرد. مشکل اصلی اما طبیعت زایای این عصیانگر است؛ طبیعتی که در بطن آگاهی بشر جا خوش کرده؛ یکیشان که می­میرد، دوتای دیگر جای خالی­اش را پر می­کنند... تصور کن بتوانم کلید همه­ی سلول­ها را بسازم. تصور کن سالیان سال در انتظار بمانیم. سالیان متمادی و سپس آن­گاه که جهان به پنهان کردن این آدم­ها پشت میله­ها خوکرده، آن­گاه که سنت و راحت طالبی به تمامی محذوفین، تمامی ستمدیدگان، تمامی محبوسین حقنه شده و آنان را بدل کرده به محصول یک نظام اجتماعی ذخیره سازی همگانی، به نسلی از حیوانات خانگی، به نژادی از مبلمان و مومیایی­ها، آن زمان و فقط و فقط آن زمان آزادشان خواهیم کرد.» دست آخر می­گوید:« برادر جان؛ جهان از آن ما خواهد بود.» پسری که اسب آتیلا را ربود دومین رمان ایبان رپیلا نویسنده­ی معاصر اسپانیایی است. او پس از کتاب اولش - یک کمدی پلید - اینک به سراغ روایتی استعاری از دو برادر به نام­های کوچک و بزرگ رفته که در چاه ویلی گرفتار شده­اند و از هر آن­چه دوروبرشان هست تغذیه می­کندد تا در کشاکش برای بقاء با جنون بجنگند و تسلیم تاریکی نشوند.
پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه
دیدگاه کاربران
11 ماه پیش
5بهخوان
یکی از بهترین کتاب هایی که خوندم. داستان کتاب درباره تقلای دو برادر برای رهایی از چاهی هستش که چندین روز به داخل اون افتادن و فقط در انتهاست که با یک پایان غافلگیر کننده مشخص میشه چرا این اتفاق براشون افتاده.