دربارهی کتاب کافکا در کرانه"كافكا تامورا" پسر نوجوانی از طبقهی ثروتمند است كه با پدرش در یك خانه زندگی میكند. وی مدتهاست كه در انتظار روز تولد 15 سالگیاش است، چرا كه قصد دارد در این روز از خانه فرار كند. سرانجام روز موعود فرا میرسد و او پس از برداشتن وسایل ضروری با بلیتی كه برای "تاكاماتسو"، یكی از دورترین شهرها ازمحل سكونتش، رزرو كرده بود سوار اتوبوس میشود. وی علاقهی خاصی به كتاب و كتابخانه دارد و در تاكاماتسو نیز به یكی از كتابخانهها سر زده و با كتابدار آن با نام "اوشیما" دوست میشود. كافكا در تاكاماتسو ماندگار میشود و پس از اقامت یك هفتهای در هتل برای اسكان دایمی به همان كتابخانه میرود. در ادامه ماجراهای بسیاری برای وی رخ میدهد، از جمله قتل پسرش، تعقیب پلیس برای یافتن وی، و انتصاب به مدیریت كتابخانه به مدت 50 سال. در نهایت وی پس از كسب تجربیاتی تصمیم میگیرد به خانه بازگردد و ادامهی تحصیل دهد؛ در حالی كه میداند روزی به تاكاماتسو بازخواهد گشت.پیشنهادهای دیگر از همین دستهبندیمشاهده همه
عجیبه که تا الان درمورد این کتاب یادداشت نگذاشتهام! جدی از خودم ناامید شدم :)
بگذریم. هاروکی موراکامی، نویسنده ژاپنی که بنظر نوبل ادبیات بیاندازه حقش است؛ کارش خیلی خواندن دارد. مخصوصن این اثر.
اثری به حدی پیچیده که چندی بعد از انتشار آن، نویسنده یک سایت رو فقط برای پاسخ به سوالات مخاطبان درمورد داستان بوجود آورد. اون سایت و سوال و جواب ها هنوز هم موجوده. البته نه برای ما!
شما در خوانش اول، یقینن داستان را کامل متوجه نخواهید شد و بعد از خواندن کتاب، فقط به ابهاماتتان اضافه میشود. در بار دوم کمی گره ها نرم تر میشوند و دفعات بعد میشود گفت: کم کم بهش نزدیک شدید!
ترجمه آقای غبرایی که ظاهرن به شکل تخصصی موراکامی را ترجمه میکند، واقعن خوب است. هیچ نمیشود گفت. مقدمه ای هم ضمیمه است بر کتاب که بخوانیدش.
داستان را اسپویل نمیکنم. اما همین قدر بدانید که ساختار، ساختار سه پرده ای عمومی پیرنگ داستان نیست. مشابه « مرشد و مارگاریتا » ست تا حدودی. دو روایت موازی که در هنرمندانه ترین شکل ممکن به هم پیوند میخورند...
شخصیت پردازی، توصیفات، فضاسازی ها، دیالوگ های محشر، چی بگم دیگه؟ بخوانیدش که از دست نرود...
2 سال پیش
4بهخوان
بهتر است صحبت از رمان " کافکا در کرانه" اثر نویسنده ژاپنی، هاروکی موراکامی را با بخشی از همین کتاب آغاز کرد:
"مردم به دنیا میآیند که زندگی کنند ، درست؟ اما من هرچه بیشتر زندگی کردم ، بیشتر آنچه را که در درونم بود ازدست دادم و کارم به آنجا رسید که خالی شدم. شرط میبندم هرچه بیشتر زندگی کنم ، خالی تر و بی ارزش تر میشوم . خالی بودن مثل خانه ایست که کسی تویش نیست ، مثل خانه ی درباز که کسی تویش زندگی نکرده ، هرکس هروقت که بخواهد میتواند واردش شود . همین بیش از همه مرا میترساند."
همانطور که از این بخص کتاب مشخص است، این رمان نیز مانند سایر اثار این نویسنده، دربارهی انسانهایی است که به دنبال خود میگردند. انسانهایی آشفته و بیگانه از خود، که در پیچ و خم داستانی که موراکامی میسازد به دنبال یافتن حقیقتی دربارهی وجود خود هستند تا از این طریق ظرف خالی درون خود را ، این حفره عمیقی که در وجودشان ایجاد شده را پر کنند.
موراکامی ، از آن نویسندههاییاست که نمیتوانید در داستانهایش غرق نشوید. داستان "کافکا در کرانه" به طرز عجیبی خواننده را با خود همراه میکند ، این مسئله نیز به دلیل مهارت بالای نویسندگی هاروکی موراکامی است. مهارت موراکامی در به تصویر کشیدن فضاها و اتفاق ها خارقالعاده است ، اگر بشود اسمش را بگذاریم کتاب سه بعدی، نام برازندهای برای داستانهای اوست. زیرا همه چیز جلوی چشم شما و به شکلی واضح و مستقیم اتفاق میافتد ....
دنیای کافکا در کرانه ، دنیای سورئال عجیبی است ، داستان کافکا ، پسری ۱۵ ساله که پدرش اورا نفرین کرده : "روزی مرا خواهی کشت و با مادر و خواهرت همبستر خواهی شد." کافکا ، مدرسه را رها کرده و از خانه فرار میکند. او سفری در درون خود آغاز میکند تا بتواند پوست کلفت ترین ۱۵ ساله ی دنیا شود. اینکه او در نهایت میتواند جلوی نفرین پدرش را بگیرد یا نه ، چیزی است که باید خواند و دید. داستان ناکاتا ، پیرمردی که بر اثر سانحه ای در کودکی نیمی از سایه اش را از دست داده و با نیم کمرنگی از ان زندگی میکند و میتواند با گربه ها صحبت کند. داستان این پیرمرد نیز، موازی با داستان کافکا جلو میرود تا در نقطهای از کتاب این دو به یکدیگر میرسند.
این کتاب ، شبیه بازی مارپیچ یا هزارتوست (مِیز) ، که کافکا و ناکاتا از دوسر متفاوت وارد آن میشوند و در نهایت در نقطه ای به هم میرسند که نقطه ی پایان و حل معماست.
2 سال پیش
3بهخوان
دو داستان موازی
مهیج
جلو بریم ببینیم چطور می شه
9 ماه پیش
0.5بهخوان
من سر و ته این کتاب رو نفهمیدم، اصلا متوجه منظور داستان و هدف نویسنده نشدم