دربارهی کتاب شن روانانتشارات آوای مکتوب منتشر کرد:
استیو تولتز در سال 1972 در استرالیا به دنیا آمد. شن روان دومین اثر این نویسنده در سال 2015 منتشر گردید. نوشتن دومین کتاب همیشه برای نویسندگان سخت است، چرا که کتاب اول معمولا حاصل تجربه و تلاش سالیان دراز یک نویسنده است. او از آزمون و خطاها و موضوعات زندگی و همچنین پروژه های قدیمی نوشته هایش بهره برده تا اولین کتاب را به بازار بفرستد. اما در مورد دومین کتاب وضعیت به کلی متفاوت است. این احتمال وجود دارد که نویسنده موفق نشود زمینه هایی هم تراز با اثر قبلیش را در اثر جدید بیافریند. با این وجود نیویورک تایمز این گونه به معرفی وی می پردازد: «استیو تولز یک جادوگر واژگان و یک روایتگر جنون آمیز است. شن روان اثر نویسنده ای است که کنترلی کامل بر موهبت های بی اندازه اش دارد و انسانیت او در صدر این موهبت هاست.»
کتاب شن روان ریتم تندی دارد و خلاقانه نوشته شده است. طنز تلخی که در بیان شکستهای شخصیت ها وجود دارد گیرا و تاثیرگذار است. کتاب با نقل قولی از کافکا آغاز می شود مبنی بر این که «آه، امیدواری زیاد است، بینهایت جای امیدواری است، اما نه برای ما.» این جمله ناامیدی را که شخصیت های این کتاب درگیر آن هستند از ابتدا مشخص می کند و شن روان با شرح داستان هایی در داستان اصلی پیش می رود.
شن روان از آن دست کتاب هایی است که خواننده می خواهد در هر صفحه آن را زمین بگذارد تا از جمله ای یا سطری یادداشت بردارد و در عین حال از آن کتاب هاست که با طرح کشنده و تعلیقش خواننده را اسیر خود کرده و زمین گذاشتنش را دشوار می کند.
«استراتژی زندگی مبتنی بر کمینه کردن حسرت ها، تنها نتیجه اش تضمین بیشترین درد و رنج برای شماست.»
پیشنهادهای دیگر از همین دستهبندیمشاهده همه
درصد فلاکتی که نویسنده از جامعه ی مورد نظرش به تصویر می کشد، به قدری است که هر کسی ترجیح میدهد، در سرزمین های کپرنشینِ بدون آب زندگی کند اما به هزارمایلی این جوامع نزدیک نشود
داستان این کتاب، قهرمانانش افراد بی عرضه اند که جملات قصار و فلسفی از لبانشان می تراود
جالب است که این قهرمان ها حاصل خانواده های متلاشی شده اند
بماند در دفتر خاطراتم:
خواندن ریگ روان بسی لذت بخش بود
به خاطر خنده دارِ وحشت آفرین بودنش
ریگ روان را بیشتر از جزء از کل دوست داشتم
به انتخاب پیمان خاکسار برای ترجمه کتاب ها، اطمینان دارم
از کتاب:
یادته مورل توی کتابش از قول #ویتگنشتاین نوشته اگر کسی رو توی اتاقی قرار بدن که درش قفل نیست ولی رو به داخل باز میشه، تا وقتی درک نکنه که به جای هل دادن باید در رو بِکِشه، عملا زندانی به حساب می آد؟
2 سال پیش
2بهخوان
با توجه به تجربه م از جز از کل این رو خریدم،یک کتاب ضعیفه که پر از پرگوییه که حاصل ذهن خلاق نویسنده ست.در اینکه استیو تولتز باهوشه شکی نیست یا حداقل نوشته هاش اینو نشون میده ولی نمیتونه جمله واره هایی که توی ذهنش شکل میگیره رو به مقصود برسونه.این کتاب داستان نداره فقط راجب یه شخصه که هیچ داستان پرکششی پشتش نیست.
کتاب سانسور زیاد داره و اوایل کتاب حس میکردم قسمت های سانسور شده ش توی ذوق میزنه.ترجمه ی کتاب نسبت به جز از کل ضعیف تر بود شاید با عجله ترجمه شده بوده.
2 سال پیش
4بهخوان
با نمایش این دیدگاه داستان کتاب فاش میشود.
مهمترین مشخصه تولتز به عنوان نویسنده، شخصیتپردازیهای قوی اوست. همچنین خلاقیتش در ساختن تشبیهها واقعا ستودنی است. یکی از تشبیههایی که در ذهنم ماند این بود: احساس گورکنی را داشتم که به بیلش تکیه زده است. در رمانهای تولتز مخاطب بدون اینکه خسته شود از مفاهیم عمیق فلسفی درباره زندگی و مرگ آگاه میشود. ریگ روان همانطور که خود تولتز گفته درباره ترس از زندگی است. روایت مردی به نام آلدو که جاذب تمام بدبختیها است و هرکاری میکند نمیمیرد و فقط بر سختیهای زندگیش افزوده میشود. پیرنگ خاص برای زندگی او و ساخت شخصیتهای اطراف این مرد را فقط ذهنی پراطلاع و خلاق میتواند به بهترین شکل اجرا کند. نکته جالب در آثار تولتز این است که او از ساحت طنز برای بیان بزرگترین غمهای آدمی استفاده میکند. همانطور که در بخشی از متن، دوست نویسنده آلدو به اسم لیام که میخواهد سرنوشت آلدو را بنویسد میگوید تو یک آدم افسرده شوخطبعی و درآوردن چنین شخصیتی سخت است. کار سختی که از نظر من تولتز به خوبی از پس آن برآمده است. غافلگیر کردن مخاطب در بخشهای پایانی رمان در ریگ روان هم اگرچه نه به شدت جز از کل ولی در هرصورت وجود دارد. پیشنهاد میکنم بخوانیدش. اگرچه به قوت جز از کل نیست.
2 سال پیش
3بهخوان
هر روز که زنده بیدار میشوی فاتحی؛ برو و غنایمت را طلب کن!