کتاب|

عمومی|

داستان|

ایران

درباره‌ی کتاب جاده جنگ (جلد 11 )انتشارات سوره مهر منتشر کرد:سوار ثابت و بی‌حرکت، مانند مجسمه، روی زین نشستهبود. دکتر اندیشید: ((این دیگر کیست؟)) اسب بار دیگر شیهه کشید. دکتر با دقت به تصویر اسب نگریست. با خود گفت : ((اسب که خودش است... اسب استوار. اما سوارش کیست؟ )) و قبل از اینکه از بهت و حیرت به در آید، اسب عقب‌گرد کرد و آن سوی ستیغ ناپدید شد. دکتر اندیشید: (( من را دید! .. سوار شولاپوش من را دید و شناخت! ))
پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه
دیدگاه کاربران
1 سال پیش
1بهخوان
محمدصادق علیزاده, [14.06.19 20:20 نویسنده تا جایی که طرح داستانش را از تاریخ وام میگیرد، خوب پیش میرود. جایی که اما تاریخ تمام میشود و باید ذهن و تخیل آقای نویسنده، بار الهامات تاریخی را دوش بکشد، کُمیت قضیه شروع میکند به لنگ زدن! گزاره قبل شاید نزدیک ترین گزاره ای باشد که حالا بعد یازده جلد میشود راجع به #جاده_جنگ گفت. نویسنده ایده اولیه رمانش را از یک واقعه تاریخی الهام گرفته. واقعه ای که در دهه بیست شمسی و همزمان با اشغال ایران توسط قوای متفقین در #جنگ_جهانی_دوم روی داده. پر و بال دادن به ایده جذاب کانونی واقعه به مدد شخصیتهای خلق شده در کنار توصیفهای روان، مردم نگارانه، جزئی و البته تفصیلی نویسنده توانسته طرح داستان را خوب پیش ببرد. با اتمام وقایع دهه بیست و بسته شدن پرونده شخصیتهایی مانند ستوان عالیه، رضا اُروس، سرهنگ پتروویچ، گروهبان رحمانف، تیمور، سید فاروجی و در نهایت هم قهرمان افسانه ای شمال خراسان که یک تنه به دل #ارتش_سرخ اشغالگر #شوروی می زد و همیشه هم برای مردم ناشناخته بود، بخش اول رمان به اتمام می رسد. آقای نویسنده اما قصد دارد خط داستانی اش را تا دو دهه بعد ادامه دهد. حالا و در دهه چهل شمسی، لاجرم باید شخصیتهای جدید در یک طرح داستانی جدید، مخاطب را پی خود بکشانند. نویسنده کلی شخصیت جدید معرفی میکند. در نبود یک طرح داستانی منسجم اما این کاراکترها چه میتوانند بکنند. جلدهای نه و ده با بازی همین شخصیتها تمام میشود. در جلد یازده انگار که نویسنده هم متوجه این نقص میشود اما چون طرحی وجود ندارد دست به دوپینگ میزند: احضار طرح داستانی و شخصیتهای دهه بیست شمسی. فلاش بکهای متعدد و حوصله سر به وقایع دو دهه قبل در کنار رفت و برگشتهای پی در پی بین واقعیت و ذهنیت ذهنیِ کاراکترها آنهم با آن قلم تفصیلی انوری، جلد یازدهم را تبدیل به یک فاجعه تمام عیار میکند که به مدد رج زدن صرفا باید تحملش کرد آنهم برای رمانی که جلدهای چهار و پنجش را با عطش دنبال میکردی! #جاده_جنگ برای من از جلد هشت و نه تمام شد و احتمالا سهم جلدهای بعدی صرفا تورقی باشد و بس. با همه اینها اما اگر حال و حوصله دارید، هشت جلد اول را بخوانید تا لذت قصه خواندن را بعد از مدتها بچشید. گفته بودم نویسنده گفته ایده اولیه سریال #در_چشم_باد از ایده اولیه #جاده_الهام گرته برداری شده؟ :)
کتاب های دیگر منصور انوریمشاهده همه