کتاب|

عمومی|

داستان|

ایران

درباره‌ی کتاب جاده جنگ (جلد 9)انتشارات سوره مهر منتشر کرد: سوار ثابت و بی­حرکت، مانند مجسمه، روی زین نشسته بود. دکتر اندیشید: «این دیگر کیست؟» اسب بار دیگر شیهه کشید. دکتر با دقت به تصویر اسب نگریست. با خود گفت: «اسب که خودش است... اسب استوار. اما سوارش کیست؟» و قبل از این­که از بهت و حیرت به در آید، اسب عقب­گرد کرد و آن­سوی ستیغ ناپدید شد. دکتر اندیشید: «من را دید!...سوار شولاپوش من را دید و شناخت!»
پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه
کتاب های دیگر منصور انوریمشاهده همه