دربارهی کتاب جاده جنگ (جلد 9)انتشارات سوره مهر منتشر کرد:
سوار ثابت و بیحرکت، مانند مجسمه، روی زین نشسته بود. دکتر اندیشید: «این دیگر کیست؟» اسب بار دیگر شیهه کشید. دکتر با دقت به تصویر اسب نگریست. با خود گفت: «اسب که خودش است... اسب استوار. اما سوارش کیست؟» و قبل از اینکه از بهت و حیرت به در آید، اسب عقبگرد کرد و آنسوی ستیغ ناپدید شد. دکتر اندیشید: «من را دید!...سوار شولاپوش من را دید و شناخت!»
پیشنهادهای دیگر از همین دستهبندیمشاهده همه