کتاب|

عمومی|

داستان|

ایتالیا

درباره‌ی کتاب یک دسته گل بنفشهآخرین ملاقات ... و بعد ، زندگی روال یکنواخت خود را از سر می گرفت . زندگی ای تنها و غم انگیز. دانا معلم پیانو بود . آن روز صبح قبل از آن که برای تدریس از خانه خارج شد یادداشت آندرآ را دریافت کرده بد . فقط چند قطره اشک ریخته بود ، چون مثل همیشه باید سر وقت حاضر می شد . دو ، ر،می،فا، سل .... . «سر جای همیشگی منتظرت هستم . » لا ، سی ... . «نامه هایت را هم می آورم تا پس بدهم. »
پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه
کتاب های دیگر آلبا دسس پدسمشاهده همه