کتاب|

عمومی|

داستان|

ایران

درباره‌ی کتاب دیوانه ای در زیر زمینانتشارات پرسمان منتشر کرد: هوا داشت روشن میشد. کابوس شبی مانند یخ با همه ی سیاهی و سنگینی اش، داشت سپری میگشت. چشم های علی گرم شده بود و با آرامشی که یواش یواش در زیر پالتوی مندرس، همراه گرمای بدن اسکندر حاصل گشته بود، داشت خوابش را سنگین تر می کرد. صدای خرخری شنید؛ جون همیشه نگران اسکندر بود، زود چشمانش را باز کرد. اسکندر داشت خرخر می کرد که مقدمه ی حمله ی عصبی بود. دستپاچه شد و از جا پرید... .
پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه
کتاب های دیگر اکبر ایمانی روشنقمشاهده همه