قصهها و اتفاقات دوران صفویه و قاجار را احتمالا بارها در کتب تاریخی شنیده باشیم، اما در این کتاب قرار است از زاویهای دیگر، در بستر فرهنگ به تاریخ تجدد ایران نگاه شود. شاید بررسی مسئلهی همجنس گرایی در آن دوران کمی عجیب بنظر برسد، چرا که گفتمان همجنس گرایی در چند دههی اخیر است که به راه افتاده است. البته این پدیده در تاریخ گذشتهی بشر هم دیده میشود، اما توجه به آن در دوران معاصر حائز اهمیت است.
ماجرا از آنجا آغاز میشود که غربیها برای بازدید به ایران سفر میکنند. وقایعی که آنها مشاهده میکنند و در سفرنامههایشان مینویسند، هم برای سیاحان و هم برای ایرانیان بسیار تأثیرگذار بودهاند. گزارشهای آنان حاکی از آن بود که در دربار و مراسمات شاهان صفوی همجنس گرایی مشهودی به چشم میخورد ، و مشابه همان در دوران قاجار. وجود صفتی به اسم «اَمْرَد» (که به نوجوانی که ریش در نیاورده میگویند) برای غربیان عجیب بود، چرا که این صفت نشان زیبایی و کمال ظاهر یک فرد بود و معیار زیبایی و توصیفات عاشقانه بر این اساس بود. سپس رفت و آمد غربیها و ایرانیان به کشورهای همدیگر، و همینطور رویارویی ایرانیان با فرهنگ زنانگی و جنسیتی در غرب موجب شد تا گفتمان همجنس گرایی و دگر جنس گرایی در ایران شکل بگیرد؛ چراکه قبل از آن تفکیک جنسیتی برای ابژهی میل، عشق و زیبایی وجود نداشت و زن فقط نقش فراهمکردن تولید مثل را در زندگی مشترک ایفا میکرد و لزومی نداشت عشق و زیبایی همزمان به اون تعلق بگیرد. در واقع نفوذ غربیان بود که باعث ورود این دو مفهوم در گفتمان مردم آن زمان شد.
با ورود مدرنیته به ایران، معیارهای زیبایی شناختی و عشق تغییر یافتند، دیگر توصیفات زیبا متعلق به زنان بودند، نقاشیها و شعرها مملو از دختران و زنان زیبارو شدند و مجامع عمومی به صورت مختلط بودند. چرا که این تغییر اساسی واکنش ناخودآگاه ایرانیان به قضاوت غربیان بود. پس از آن مردم و قانون گذاران، قوانین و فرهنگ را جوری تغییر دادند که با تغییرات رخ داده هماهنگ شوند و تضاد بین مدرنیته و فرهنگ قبلی را برطرف نمایند.
با این اوصاف، کتاب از محتوای مفید و خوبی برخوردار است و نقطهی قوت آن در ذکر منابع بسیار مداعاهایش است. اما بنظرم کتاب دارای انسجام خوبی نیست و میتوانست بهتر باشد. همچنین، تحلیلی که در این نوشتار ارائه میشود بازهی کمی از تاریخ ایران را نشان میدهد و اگر قرار باشد تحلیلمان، تحلیلی جامع و کامل باشد باید علاوه بر بررسی جریان مدرنیته در ایران به بقیه دورانها در تاریخ ایران مثل هخامنشیان، اشکانیان، حکومت مغولها، ورود اسلام و ساسانیان و... بپردازد. چرا که باید علت ظهور چنین تمایل و هنجاری را در فرهنگ ایران بررسی کرد. و همینطور یک کتاب قوی باید توانایی پیش بینی روند داستان همجنس گرایی در آینده را داشته باشد.
1 ماه پیش
3بهخوان
یکی از مدل های نوشتار در یادداشت های علوم انسانی به نظر این است که افراد و اندیشمندان یا پژوهشگران تنها یک گزاره را مد نظر دارند ولی دائم به دنبال مصداق یافتن برای این گزاره هستند
تنها گزاره ی مهم این نوشتار به نظرم این بود:
_در ایران قدیم از جمله زمان ایران حافظ و قبل از آن تا زمان آمدن دوربین عکاسی و گرایش به رئالیسم الگوی زیبایی زنان و مردان یکسان بوده است.
_معشوق ها اکثرا پسران نوجوان بودند و در ادبیات ما که از مفهوم شاهد استفاده می کنند منظورشان همان پسران نوجوان هست و در آمدن ریش مردانه آغاز کنار رفتن آنها از عشق است.
_مردانی بودند که ریش خود را می زدند تا در مقام شاهد بمانند زنانی بودند که دائم دلشوره این عشق و علاقه را داشتند.
نظر خودم : بخواهم خیلی روراست باشم، پیشینهی لجنی داشتیم و باور اینکه این موضوع پیشینه ی ما هست حالم را بهم می زند.
9 ماه پیش
3.5بهخوان
گفته های بقیه دوستان در خصوص این بخش از کتاب خانم نجم آبادی کافی و جامعه.
من از دید خودم که هنوز مطالعاتم زیاد نیست و به خصوص در این موضوع که کلا هیچی نخونده به حساب می آم بگم که: با وجود منابع زیادی که نویسنده استفاده کرده و در واقع می شه گفت منابعی که یکسریشون حتی نایاب به حساب می آن؛ بازم سر و ته حرف نویسنده معلوم نیست. یعنی تو مقدمه می گه این فقط اروپا نیست که روی ایران تأثیر گذاشته؛ بلکه ما تبادل فرهنگی داشتیم؛ در حالی که اون جنبه اش بررسی نشده یا لااقل اشاره بهش نشده (تو این بخش که ترجمه فارسی داریم ازش)
و واقعا اگر کامل بود؛ با توجه به سرفصل های جذابی که نویسنده ذکر کرده حتما لذت بخش تر بود و دقیق تر(هر چند که خود بخش یک هم جالبه که اجازه چاپ دادن بهش.) اما نیست!
نویسنده هم هی ما رو به فصلای دیگه ارجاع می ده و لج آدم حقیقتا در می آد سر این:)
خلاصش اینکه: از کتابی که شاید ۲۰ صفحه کتابنامه اش هست انتظار بیشتری می ره. اما من نگاهی که به داده های هنری داشته تو همین بخش رو هم جدید و جالب می دونم.
امیدوارم بذارن بقیه اش رو بخونیم که حرصشو نخوریم:)
1 سال پیش
برای یک واحدی در دانشگاه خوندمش، و حین خوندنش باور نمیکردم مترجمهاش تصمیم گرفتن حجم اینقدر کمی از یک کتاب رو بردارن ترجمه و منتشر کنن، تا حالا بعدا باقیش آیا مجوز بگیره آیا نگیره. که بهنظر میرسه نگرفته فعلا.
کتاب ناقصه قشنگ و حس مقدمه داره. هرچند اینطور نیست که نفهمی نجمآبادی چی میخواد بگه ها، اما اینطوریه که هی از خودت میپرسی وا خب چرا؟ بر چه اساس؟ خب که چی؟ و جواب این سوالها احتمالا تو فصول بعدیه که نداریشون.
و سوال دیگهم هم از همهی جمعهای مطالعات زنان و فمینیسم سالهای اخیره که این رو اینقدر بالا بردن و تبدیل به «همه باید بخوانند» کردنش در ذهن بقیه، که خداوکیلی با چنین کتاب ناقصی؟ اینقدر بیمنبعیم یعنی؟
شخصا تا کاملش رو نخونم نظری نمیدم و حقی ندارم که بدم روی کار نجمآبادی.