"شبلی" جوان نصرانیِ تازه مسلمان شده ای است که در روز عروسی خود با "راحله" ندایی می شنود که <<کیست که مرا یاری کند؟>>
شبلی پس از چند بار شنیدن آن صدا،منقلب می شود و مجلس عروسی را ترک می کند.او به جست و جوی صدا بر می آید؛آن هم در حالی که برادران متعصب راحله،ترک عروسی را توهینی به خود میدانستند.
شبلی در طول راه با نشانه هایی برخورد می کند و می فهمد این نشانه ها از حسین (ع) است
2 ماه پیش
5بهخوان
شبلی جوان نصرانیزادهی نو مسلمان پس از بارها خواستگاری از دختر زید، راحله، جواب مثبت گرفته. نهم محرم سال ۶۱ هجری مجلس بزم آنهاست که زمزمههای کشتن مسلم بن عقیل در کوفه و حرکت کاروان حسین ابن علی (ع) به سمت کوفه بر زبانها جاری میشه. برخی میگن حسین به نیت حکمرانی کوفه رفته و شک در دل شبلی میشه، شلبی که دین جدیدش رو از حسین گرفته. در همین زمان صدایی به گوشش میرسه «کیست مرا یاری کند؟» و همهی اینها باعث میشه تا شلبی به سرعت مجلس بزم رو رها کنه و به سمت کوفه بره، سفری برای یافتن حقیقت...ه
این نمایشنامه عالیه
«من حقیقت را بر سر نیزه دیدم...»
در مسلخ عشق جز نکو را نکشند
روبه صفتان زشت خو را نکشند
گر عاشق صادقی ز مردن نهراس
مردار شود هرآنکه او را نکشند
1 ماه پیش
4بهخوان
امروز تو جلسه درباره این کتاب نظرات مختلفی شنیدم. یکی کتاب رو تاریخی میدید یکی دینی، یکی اجتماعی و یکی سیاسی...
اما به نظر من همه اینها رو میشه توی این متن دید و هنر استاد بیضایی همیشه منو مجذوب و مشعوف میکنه.
من فقط متن رو خوندم و فیلمش رو ندیدم. نمیخوام ببینم چون شنیدم خیلی خوب نیست و همین متن فقط تو ذهنم باشه بهتره.
پاتوق کتاببازها-جلسه کتاب روز واقعه-2مرداد03
3 سال پیش
4بهخوان
"آه آری، هنوز این سخن در گوش است که فرمود ما برای برداشتن بند آمدیم نه بند نهادن. سرداری از فاتحان ایران بر جمل می خندید؛ و حسین علی او را به فریاد گفت بر تو باید گریست که جای جنگ با ستم به جای ستمگر نشسته ای".حسین بیش تر به افسانه ماند تا زاویه ای تار از یک تاریخ و این تاریکی نه از گرد فاصله هزار و سیصد و خورده ای ساله که از سیمای ناموزون آن هاست که خود را پیروانش می خوانند: "از او بسیار می گویند؛ و آن ها که می گویند چرا خود چون او نیستند؟"