کتاب|

عمومی|

داستان|

ایران

پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه
دیدگاه کاربران
2 سال پیش
2بهخوان
شخصیت جلال برای من یک دوست‌داشتنی بی‌تعارف هست که گاها درحال عصبانیت و بی‌حوصلگی از وضع‌موجود جامع‌اش برای دیگران قصه‌گویی می‌کند. و این اولین کتابی که بعد از بی‌پرده‌بودن آل‌احمدِ خسی‌درمیقات و مدیر‌مدرسه، خبری از اون ویژگی بارزش نبود. کتاب اولشه و انتظاری از خلق بهترین‌ها نمی‌ره. با این حال صداقت قصه‌"زیارت" و داستان‌گویی بشدت عالی قصه"تجهیز‌ملت" باعث شد که این کتاب برام تبدیل بشه به: انتخاب بدی نبود اما ناپختگی زیادی توی بیشتر سطر‌ها دیده میشه! دوقصه اشاره شده رو پسندیدم و باید دید توی کتاب از رنجی‌که‌می‌بریم، جلال‌خان چه چیزی رو قراره از هنرنمایی‌ خودش رو بکنه...
2 سال پیش
3بهخوان
«آفرین جلال! برای شروع خوب بود.» جمله‌ی بالا را شاید یکی که از داستان سردرمی‌آورده به جلال گفته. او هم دست‌پاچه شده و رفته داستان‌ها را پشت هم زده و چاپ کرده، شده «مجموعه داستان دید و یازدید.» سال 1324، وقتی این کتابِ جلال زیرِ چاپ رفته، او فقط 22 سال سن داشته. در واقع اولین کتابِ داستانیِ جلال است. جالب است که او در 20 سالگی عزمِ نجف می‌کند تا درسِ طلبگی بیاموزد. اما چند ماه بعد برمی‌گردد و کتاب عزاداری‌های نامشروع را منتشر می‌کند. (سالِ 94 که عزاداری‌های نامشروع را خواندم، به نظرم جالب آمد. اما کتاب، نوشته‌ی خودِ جلال نیست. ترجمه است.) یک سالِ بعد او رسما به حزب توده می‌پیوندد و می‌شود جلالِ آلِ احمدِ توده‌ای. یک سال بعد از توده‌ای شدنش، اولین داستانِ کوتاهش به نام زیارت، که در مجموعه‌ی دید و بازدید هم آمده، در مجله سخن چاپ می‌شود. همان زمان‌ها بوده که با صادق هدایت هم آشنا می‌شود و کتاب «دید و بازدید» را هم چاپ می‌کند. همه‌ی این‌ تاریخ‌ها که ورق زدم، اولِ کتاب‌های جلال آمده. حرفِ جدیدی نیست. و اما نگاهِ من: جلال نویسنده‌ی محبوبِ من است، اما همه‌ی داستان‌هایش محبوبِ من نیست. شاید باید این‌طور بگویم که شخصیتِ جلال را بیشتر می‌پسندم تا داستان‌هایش. گرچه داستان‌هایش را هم خوانده‌ام و در جایِ خود حظ هم برده‌ام. داستان اول و دوم را که خواندم، گفتم این قلم، قلمِ جلالی نیست که من قبل‌تر از او خوانده‌ بودم. خبری از جملات کوتاه و تیز نیست. اغراق نکرده باشم، نصف صفحه بدونِ نقطه هم در بعضی داستان‌ها دیده می‌شد. تا اینکه صفحاتِ اول را ورق زدم و فهمیدم این کتاب، کتابِ اولش است. آن‌وقت بود که دیگر داستان‌ها را از جلالِ آل‌احمد، 22 ساله از تهران خواندم. ولی، داستان‌ها شاید پیرنگ و طرح فوق‌العاده نداشت. یعنی منِ خواننده را وا نمی‌داشت که از خودم بپرسم «حالا بعدش چه می‌شود؟». ولی داستان جان‌دار بود. داستانی جان‌دار است که وقتی نقطه‌ی آخرِ داستان را دیدی، سریع پرش نکنی داستانِ بعد. یک لحظه انگشت را لایِ کتاب بگذاری و به مقابلت خیره شوی و بگویی «عجب.» و این کار از آل‌احمدِ 22 ساله هم برمی‌آید. البته از 12 داستان، شاید 10 داستانش صبغه‌ی مذهبی داشت ولی نه در دفاع از مذهب. این شاید برگرفته از سفرش به نجف و حال و هوایِ آن روزهایش باشد. چون واضح بود که نویسنده، کتبِ مذهبی را خوب می‌شناسد و به باورهای مذهبی مردمِ آن زمان شناخت دارد. دیدگاهِ انتقادی‌اش به باورهایِ مذهبی و شاید گاها خرافیِ مردمِ آن زمان هم شاید از سرِ آشنایی با هدایت باشد. چون در داستان‌های هدایت، از این مدل داستان‌ها زیاد خوانده‌ام. اما منی که خسی در میقات جلال را خوانده‌ام، یعنی 21 سال بعد از انتشارِ دید و بازدید، داستان‌های این کتاب را متعلق به همان جلالِ 22 ساله می‌بینم، نه جلالِ آلِ احمد بزرگ. و باید «نفرین زمین» را هم از جلال بخوانم چون آخرین قصه‌ی اوست و شاید بتوان گفت پخته‌ترین نثر و قصه‌ی او.
2 سال پیش
«دید و بازدید» عنوان نخستین قصه از مجموعه‌ی دوازده قصه‌ی کوتاه این دفتر است که روایت نوروزهایمان در گذشته و حال است و یحتمل تجربیات نویسنده از دیدار نوروزی مادربزرگ، سپس رئیس اداره و آن‌گاه یکی از آیات عظام و برخورد شیوه‌هایی که لایه‌های مختلف فرهنگ اجتماعی با این سنت دیرینه دارند. دیگر قصه «گنج» عنوان دارد که تنها قصه‌ای سرگرم‌کننده است از زبان ننه‌جون؛ زیارت، افطار بی‌موقع، گلدان چینی، تابوت، تجهیز ملت، پستچی، معرکه، ای لامس‌سبا، و دو مرده عناوین دیگر این مجموعه قصه هستند که هر یک به‌نوعی زوایایی از زمدگی و سنت‌ها و آیین‌ها و شیوه‌ی زیست ما را نشان می‌دهند. قصه‌ها با نیشخندی به زندگی همراه است. کتاب ماه ادبیات، سال یکم، شماره‌ی یکم.
1 سال پیش
4بهخوان
عاشق قلم جلال شدم..
کتاب های دیگر جلال آل احمدمشاهده همه