دربارهی کتاب زن کابین شماره 10انتشارات البرز منتشر کرد:«قرار بود سفری بینظیر باشد؛ سفری به مقصد نورسنلایت؛ سفری در یک کشتی مسافربری بسیار شیک. لو بلکلاک، روزنامهنگار، شانسی تازه به دست آورده بود تا حادثۀ تلخ دزدی از خانهاش را فراموش کند؛ ولی گویا قرار نبود هیچچیز طبق برنامه پیش برود.لو نیمههای شب، با شنیدن صدای فریادی از خواب پرید. بهسرعت به سمت پنجرۀ کابینش رفت و چشمش به جسدی افتاد که از پنجرۀ کابین کناری، به بیرون پرتاب شده بود؛ ولی براساس اطلاعات ثبتشده، مسافر آن کابین هرگز وارد کشتی نشده بود و هیچیک از اعضای کشتی نیز گم نشده بودند. حالا لو مانده بود و افکارش. آیا نیمهشب توهم به سراغش آمده بود؟ یا بهراستی قاتلی در کشتی حضور داشت؟ او چگونه میتوانست حضور قاتل را ثابت کند وقتی هیچکس نمیخواست حرفش را باور کند؟»• این اثر تلفیقی است از کتابهای آگاتا کریستی و دختری در قطار و حتی میتوان آن را ترسناک نیز دانست (سان)• داستانی پرهیجان و شورانگیز. گویی آگاتا کریستی و پائولا هاوکینز دستبهدست هم دادهاند تا شاهکاری جدید خللق کنند. (استایلیست)• روثور بهخوبی موفق شده است ماجرای زنی را به تصویر بکشد که جانش در خطر است. کتابی بینظیر با موضوعی ترسناک (ساندی تایمز)پیشنهادهای دیگر از همین دستهبندیمشاهده همه
تا اینجا تو کتابای روث ور، این کتاب به نظرم از همشون بهتر بود.
1 ماه پیش
2بهخوان
میتونست داستانِ جالبتر و هوشمندانهتری باشه ولی متاسفانه باگها و تناقضات خیلی زیادی داشت.
لو (شخصیت اصلی) یکی از آزاردهندهترین شخصیتهاییه که تا حالا باهاش برخورد داشتم.
لو در طول داستان، به طرز باورنکردنیای از کم خوابی رنج میبره. (50 بار ذکر شد)، دائماً در آستانه مستیه، گرسنهست (به سختی غذا میخوره)، غیر دوستانه، ستیزه جو و مجادلهگر ( با نامزدش و پارتنر قبلیش)، دفاعی، و کاملاً گنگه. به نظر میرسه حتی چیزهای ساده رو هم دربارهی یه سفر دریایی نمیدونه، اون هم در حالی که برای پوشش دادن یه سفر دریایی به عنوان بخشی از کارش اونجاست. =) (تناقض ۱)
هر وقت کسی رو میبینه یخ میزنه و نمیدونه چی بگه و ما باید باور کنیم که نه تنها یک روزنامهنگار با 10 سال تجربهست، بلکه میتونه یک معما رو هم حل کنه. (تناقض ۲)
عمدتاً در حال اشتباه کردن و زیر و رو کردن چیزهاییه که نباید؛ و مثل ماهی، الکل میخوره. فقط کافیه که اطرافش الکل باشه.
خب تا اینجا رو شاید بتونیم بپذریم و ازش بگذریم.
چیزی که من رو عصبی کرد این بود که اخلاقیات شخصیت اصلی لازم نیست اینطوری نوشته بشه. این طرح برای نقش اصلی، نمیتونه داستان رو پیش ببره. در واقع میتونیم بگیم روایت داستان احمق-شخص بود. اگر لو کمی تیزبین و زیرک بود، معما هم میتونست جالبتر به نظر برسه حتی اگر طرح جالبی نمیداشت.
خوشبختانه، در یک سوم آخر کتاب، بالاخره لو شروع به استفاده از عقلش میکنه و سرعت حرکت بالا میره. راز داستان فاش میشه و راه حلی که براش ارائه میشه هم جالبه. و این خیلی بده که ما باید تا صفحات پایانی کتاب صبر می کردیم تا شخصیت اصلی به جایی برسه که از اول باید میبود.
مورد بعدی اینکه، از نظر من (و شاید حتی طبق استانداردهای داستان نویسی) یه داستان معمایی خوب، باید طوری باشه سرنخها داخل متن داستان قرار گرفته باشه و خواننده بتونه با حدس و گمان خودش، کمی از داستان رو پیشبینی کنی. چیزی که دقیقا این داستان نداشت.
نویسنده کلی سرنخ داخل داستان گذاشته بود که همهشون رد گم کنی بودن و دریغ از یک سرنخ درست و حسابی برای پیدا کردن نقش اصلی پشت همهی ماجراها.
یعنی در آخر داستان یهو بنگ!!! اتفاقی میفته که خواننده حتی فکرش رو هم نمیکرد. شاید بگید خب داستان معمایی باید همینطور باشه که کسی فکرش رو نکنه آخرش چی میشه!!! ولی نه. طوری که روث ور این کار رو کرد، به اون صورتِ هوشمندانهی داستان نویسی نبود.
در کل من فقط میتونم دو ستاره بدم به خاطر تمام باگها و شخصیت پردازی افتضاح.
5 ماه پیش
4بهخوان
با نمایش این دیدگاه داستان کتاب فاش میشود.
من این کتاب را گوش کردم
کتاب خوبی بود
10 ماه پیش
3بهخوان
یه رمان جنایی معمولی بود... پیام خاصی نداشت بیشتر جنبه سرگرم کننده داشت و یه مقدار هم کش داده شده بود.