دربارهی کتاب زن کابین 10انتشارات شمشاد منتشر کرد:
خواب دیدم که جسد آن دختر در سطح آب شناور است و امواج آن
را دورتر و دورتر میبردند. صدای نالهی مرغان دریایی از دوردستها
و در عمق افق تاریک و سرد دریای شمال شنیده میشد. چشمان
بشاش کاملا سفید شده بود و به خاطر نمک آب دریا متورم شده
بود. پوست رنگ پریدهاش چروک چروک شده بود. لباسهایش به
خاطر برخورد با صخرههای سخت، تکه پاره شده بودند.
فقط موهای بلند و مشکیاش باقی مانده بودند. موهایش مانند ساقهی
جلبک دریایی شناور بود. صدف و تور ماهی گیری نخ نما که آب آنها
را به ساحل آورده بود لابه لای موهایش تنیده شده بودند. صدای
آب و امواج دریا که به سنگهای ساحل برخورد میکرد گوشم را
پر کرده بود.
بیدار شدم؛ خواب آلوده و پر از وحشت. چند لحظه طول کشید تا
گیجیام برطرف شد و فهمیدم که کجا هستم. کمی که خواب
آلودگیم از بین رفت، فهمیدم صدای آبی که در گوشم بود را هنوز
هم میشنوم. آن صدا بخشی از کابوسم نبود بلکه واقعی بود.
اتاق تاریک بود. همان مه نمناکی که در خوابم بود را در اتاق حس
میکردم. همینطور که با مشقت تلاش میکردم بنشینم، نسیم خنکی
به صورتم خورد. انگار صدای آب از حمام میآمد.
با ترس و لرز از تخت پایین آمدم. در بسته بود اما همانطور که به
سمتش میرفتم صدی قرچ قرچ را شنیدم. صدای قلبم هم آنقدر بلند
بود که شنیده میشد. تمام جرئت و نیرویم را به دستهایم منتقل کردم
و با ضربهی دست در را باز کردم. صدای شر شر آب دوش، اتاق را
پر کرد. کورمال کورمال دستم را روی دیوار میکشیدم تا کلید چراغ
را پیدا کنم. وقتی چراغ روشن شد، این صحنه را دیدم؛ روی آینهی
بخار گرفته با حروف بسیار بزرگ نوشته شده بود: خرابتراش نکن.
پیشنهادهای دیگر از همین دستهبندیمشاهده همه
تا اینجا تو کتابای روث ور، این کتاب به نظرم از همشون بهتر بود.
1 ماه پیش
2بهخوان
میتونست داستانِ جالبتر و هوشمندانهتری باشه ولی متاسفانه باگها و تناقضات خیلی زیادی داشت.
لو (شخصیت اصلی) یکی از آزاردهندهترین شخصیتهاییه که تا حالا باهاش برخورد داشتم.
لو در طول داستان، به طرز باورنکردنیای از کم خوابی رنج میبره. (50 بار ذکر شد)، دائماً در آستانه مستیه، گرسنهست (به سختی غذا میخوره)، غیر دوستانه، ستیزه جو و مجادلهگر ( با نامزدش و پارتنر قبلیش)، دفاعی، و کاملاً گنگه. به نظر میرسه حتی چیزهای ساده رو هم دربارهی یه سفر دریایی نمیدونه، اون هم در حالی که برای پوشش دادن یه سفر دریایی به عنوان بخشی از کارش اونجاست. =) (تناقض ۱)
هر وقت کسی رو میبینه یخ میزنه و نمیدونه چی بگه و ما باید باور کنیم که نه تنها یک روزنامهنگار با 10 سال تجربهست، بلکه میتونه یک معما رو هم حل کنه. (تناقض ۲)
عمدتاً در حال اشتباه کردن و زیر و رو کردن چیزهاییه که نباید؛ و مثل ماهی، الکل میخوره. فقط کافیه که اطرافش الکل باشه.
خب تا اینجا رو شاید بتونیم بپذریم و ازش بگذریم.
چیزی که من رو عصبی کرد این بود که اخلاقیات شخصیت اصلی لازم نیست اینطوری نوشته بشه. این طرح برای نقش اصلی، نمیتونه داستان رو پیش ببره. در واقع میتونیم بگیم روایت داستان احمق-شخص بود. اگر لو کمی تیزبین و زیرک بود، معما هم میتونست جالبتر به نظر برسه حتی اگر طرح جالبی نمیداشت.
خوشبختانه، در یک سوم آخر کتاب، بالاخره لو شروع به استفاده از عقلش میکنه و سرعت حرکت بالا میره. راز داستان فاش میشه و راه حلی که براش ارائه میشه هم جالبه. و این خیلی بده که ما باید تا صفحات پایانی کتاب صبر می کردیم تا شخصیت اصلی به جایی برسه که از اول باید میبود.
مورد بعدی اینکه، از نظر من (و شاید حتی طبق استانداردهای داستان نویسی) یه داستان معمایی خوب، باید طوری باشه سرنخها داخل متن داستان قرار گرفته باشه و خواننده بتونه با حدس و گمان خودش، کمی از داستان رو پیشبینی کنی. چیزی که دقیقا این داستان نداشت.
نویسنده کلی سرنخ داخل داستان گذاشته بود که همهشون رد گم کنی بودن و دریغ از یک سرنخ درست و حسابی برای پیدا کردن نقش اصلی پشت همهی ماجراها.
یعنی در آخر داستان یهو بنگ!!! اتفاقی میفته که خواننده حتی فکرش رو هم نمیکرد. شاید بگید خب داستان معمایی باید همینطور باشه که کسی فکرش رو نکنه آخرش چی میشه!!! ولی نه. طوری که روث ور این کار رو کرد، به اون صورتِ هوشمندانهی داستان نویسی نبود.
در کل من فقط میتونم دو ستاره بدم به خاطر تمام باگها و شخصیت پردازی افتضاح.
5 ماه پیش
4بهخوان
با نمایش این دیدگاه داستان کتاب فاش میشود.
من این کتاب را گوش کردم
کتاب خوبی بود
10 ماه پیش
3بهخوان
یه رمان جنایی معمولی بود... پیام خاصی نداشت بیشتر جنبه سرگرم کننده داشت و یه مقدار هم کش داده شده بود.