کتاب|

عمومی|

نمایشنامه

درباره‌ی کتاب 8 آبان ساعت 8 صبحانتشارات نزدیک‌تر منتشر کرد:ایمان: (چندین پک می زند و سیگار را زیر پا خاموش می کند)فقط می تونم این و بگم که خیلی قشنگه انگار همیشه یه نفر همراهته با تو قدم می زنه فکر می کنه می خوابه بیدار می شه وقتی نیست انگار هست وقتی هم هست که دیگه نگم برات مست میشی مست چرخش چشماش کلمه هایی که از لباش خارج میشه حتی قورت دادن آب دهنش(طوری به یلدا نگاه می کند گویی به قیمتی ترین الماس نگاه می کند) یلدا من تو رو برای شستن رخت و لباس کثیف نمی خوام.یلدا : (با خنده) پس اگه چشمام بگن آره هیچ کدوم کاری نداره؟
پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه