کتاب|

عمومی

درباره‌ی کتاب دنیای شگفت انگیز نودوست جوان ،عزیزم تمدن به شرافت یا دلاوری هیچ نیازی ندارد. این چیزها نشانه های ناکارآمدی سیاسی .است در جامعه ی بسامانی مثل جامعه ی ما هیچ کس اصلاً فرصت ندارد شریف یا دلاور باشد. تنها در شرایط مطلقاً بی ثبات است که چنین فرصتی دست می دهد. وقتی جنگ هست وقتی دودستگی هست وقتی وسوسه هایی هست که باید در برابرشان مقاومت کرد وقتی معشوقه هایی هست که باید به خاطرشان جنگید یا دست به دفاع زد. در چنین موقعیت هایی شرافت و دلاوری البته معنایی دارد اما امروزه جنگی در کار نیست. در نهایت دقت و مراقبت از عشق ورزیدن بیش از حد ممانعت به عمل میآید چیزی به نام دودستگی هم یافت نمی شود زیرا آدمی را چنان شرطی سازی می کنند که جز انجام آنچه باید بکند چاره ای ندارد0 هرگاه رمانی دیستوپیایی را برای خواندن در دست می گیریم قاعدتاً انتظار داریم تصاویری هولناک از آینده پیش چشممان ظاهر شود سرزمینی هرز، فضایی آخرالزمانی، نظامهای سیاسی خشن و سرکوبگر نومیدی مردمان از بهبود اوضاع تلاش برای بقا و البته قحطی و انواع و اقسام بلاهایی که نوع بشر قادر است بر سر خود بیاورد. اما در رمان دنیای شگفت انگیز نو با چنین تصاویر دهشتناکی روبه رو نیستیم. مردم در اینجا همگی در رفاه و خوشبختی به سر می برند نه خبری از بیماری و پیری است و نه از فقر و جنگ همه ی شهروندان سرگرم تفریح و بازیاند و دولت یکپارچه ی جهانی هم هرگز به خشونت متوسل نمی شود اما در طول زمان رفته رفته جامعه ای خیالی در آینده برای خواننده ترسیم می گردد که از هر کابوسی ترسناک تر است جامعه ای با سیطره ی کامل تکنولوژی بر همه ی ابعاد زندگی مردم کل جهان از پیش از تولد تا دم مرگ.
پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه
دیدگاه کاربران
2 سال پیش
4بهخوان
جامعه ای شرطی سازی شده. همه یکجور و یک سبک فکر و خوشی و زندگی دارند. جامعه ای که در آن به نوعی غصه کشته شده. مردم بنظر آزادی دارند ولی آزاده نیستند! یاد 1984 و میرا افتادم... کتاب جالبی بود.
2 سال پیش
5بهخوان
اسم کناب رو تو آثار هراری دیدم و به لیست کتابایی که باید میخوندم اضافه شد. دنیای قشنگ نو داستان عجیبی است از آینده ی زندگی بشر عااالی بود حتما بخونینش حتما فکر آدم رو به محالات باززمیکنه
1 سال پیش
3بهخوان
اولین نکته‌ای که خیلی خیلی جالب توجهه، ترجمه‌ست. با توجه به این که کتاب سال ۵۱ منتشر شده و اون زمان دسترسی به اینترنت وجود نداشته(اونقدری که توی کتاب هم نتونستن تصور کنن دسترسی به اینترنت رو!) پانویس‌ها نشون می‌داد که مترجم چه‌قدر به کارش مسلط بوده و چه‌قدر تلاش کرده واسه فهمیدن و رسوندن مفاهیمی که توی کتاب براش جدید بودن. دومین نکته خب همین آینده نگر بودن کتابه. بر خلاف چیزی که دیگران گفتن، به نظر من این کتاب ربطی به ۱۹۸۴ نداشت، فلسفه‌ش متفاوت بود. البته شاید به خاطر اینه که ۱۹۸۴ رو سال‌ها قبل خوندم و خاطره‌ش کم‌رنگ شده!... چرا بهش ۳ دادم؟ چون مدل مورد پسند من نبود، ضمن این که توقع خیلی زیادی ازش داشتم ولی اونقدرها هم خاص نبود.... + نمی‌ذاره ۳م رو بدم متاسفانه!:/
0 سال پیش
2.5بهخوان
نمی‌دانم این یادداشت، فاش کردن داستان محسوب می‌شود یا نه. به هر حال اگر قصد دارید در آینده‌ی نزدیک این کتاب را بخوانید، پیشنهاد می‌کنم از مطالعه‌ی این یادداشت صرف نظر کنید. یک امتیازی که به این کتاب داده شده، به تناسب سطح انتظاری ست که از آن داشتم. در قیاس با رقیب چغر و بد بدنی مثل 1984. پس شاید به خودیِ خود، آنقدرها هم بد نباشد. دو ایده کتاب را که حکما می‌دانید. به اینها، ژانر ضداوتوپیا می‌گویند اگر اشتباه نکنم. بر خلاف تصور اولیه ام، حدود 20 سال قبل از 1984 منتشر شده و نه بعد از آن. من فکر می‌کردم جوابی به اورول باشد؛ اما انگار هاکسلی جلوتر از او بوده. کتاب، یک روایت است از آینده ی سرمایه داری با این ایده که فکر نکنید خیلی هم چیز تحفه‌ای خواهد شد. سه من چیزی در مورد سوسیال یا مارکسیست بودن هاکسلی ندیدم. هرچند در آن زمان، این چیزها هنوز خیلی باب نشده بوده؛ ولی از یک فیلسوف انتظار میرود که فراتر از عرف زمانش باشد. به هر حال، آنچه مشخص است، هاکسلی از مسیری که سرمایه داری طی می‌کرده خیلی راضی نبوده است. چهار وارد بررسی خود کتاب بشویم. اصلی ترین ایراد کتاب واضح است: آنچه هاکسلی پیش بینی کرده بود اتفاق نیوفتاد. در واقع، ما به آنچه هاکسلی توصیف میکند، نزدیک هم نشدیم بلکه از جهات دیگر دور هم شده ایم. البته این رمان برای بیش از 90 سال پیش است و انصافا خود من نمی‌دانم اگر در مورد 90 سال آینده حرفی بزنم، چقدر به واقعیت شباهت خواهد داشت. پنج پایان کتاب واقعا ضعیف بود. نه فقط به این دلیل که مبهم و غیرجذاب بود؛ بلکه به این دلیل که با اولیات سرمایه داری در تعارض بود. انگار که نویسنده چیزی از حصارکشی زمین نمی‌داند. مگر زمین مفت است بنده ی خدا؟ شش نویسنده هیچ تصوری از شرکت، مالکان سرمایه و برند ندارد. اساسا اجتماعی-سیاسی تحلیل می‌کند. حال آنچه قضیه خیلی اقتصادی است. خیلی عجیب است که در یک رمان در مورد آینده ی سرمایه داری، اینقدر کم اقتصاد حضور داشته باشد. هفت نویسنده واقعا خلاقانه زمین بازی داستان یا همان کانتکس را طراحی کرده است. هرچند، متأسفانه باید گفت که واقعیت امروز جهان غرب، شاید از آنچه هاکسلی گفته است هم وحشتناک تر باشد! هشت اینکه هاکسلی پوچی لذت گرایی محض را فهمیده و توضیح میدهده انسان به دنبال چیزی بیشتر از آن است، اصلی‌ترین ایده‌ی داستان و بهترین بخش آن است. شاید تنها بخش جذاب آن. البته اگر نویسنده خود مارکسیست بود (یا اگر هم بوده من نمیدانم) حتما به او می‌گفتم که پایان مارکسیسم یا هر فلسفه ی مادی دیگری چیزی جز همین نیست. البته به نظر نویسنده مادی گرا نبوده و اشاراتی به تعالیم مسیح در کتاب خود دارد. نه یک اشتراک جالب با 1984. در هر دو، این عشق است که به انسان توجه به چیزهایی فراتر از بدیهیات را ممکن می‌کند. جرقه، در عاشق شدن است. هرچند، به نظرم آنچه اینجا دیدیم خیلی ضعیف تر از نسخه 1984ش بود. ده صرفا برای رند شدن بخش‌ها. همین.
کتاب های دیگر آلدوس هاکسلیمشاهده همه