دربارهی کتاب چگونه درباره کتاب هایی که نخوانده ایم حرف بزنیم (ترجمان)انتشارات ترجمان منتشر کرد:کتاب چگونه درباره کتابهایی که نخواندهایم حرف بزنیم؟ نوشته پییر بایار(-1954)، فیلسوف فرانسوی توسط جفری ملمن به زبان انگلیسی ترجمه شده و محمد معماریان و مینا مزرعه فراهانی آن را به زبان فارسی ترجمه و به همت انتشارات ترجمان منتشر شد.در فضایی که کتابخوانی یک فضیلت بیچونوچرا محسوب میشود، سخن گفتن از شیوههای «کتابنخوانی» ساده نیست، اما هدف این اثر، مدح کتاب نخواندن یا آموزش راهکارهای تظاهر به مطالعه نیست. بلکه هدف پییر بایار، ارائه روایتی پستمدرن از کتابخوانی است.این روایت میگوید تعریف «کتابخوانی» بهعنوان «مطالعه کامل و دقیق یک اثر و فهم منظور نویسنده» در اغلب موارد نهتنها مفید نیست، بلکه امکانپذیر هم نیست. کتابهایی که نمیشناسید، تورق کردهاید، دربارهشان شنیدهاید یا حتی فراموش کردهاید نیز میتوانند در زمره آثاری باشند که بر زندگی شما و فهمتان از دنیای پیرامون اثر گذاشتهاند.در تحلیل بایار، رابطه کتابها با سایر نظامهای فرهنگیای سنجیده میشود که جایگاه نهایی محتوای اثر را در ضمیر شخصی و جمعی مردم تعیین میکنند: شایعاتی که پیرامون کتاب شکل میگیرند، ایدههایی که در میان مردم پراکنده میشوند و تعارضهایی که اثر برای خوانندگان مختلف خود پدید میآورد. او اصرار دارد که روابط میان ایدهها چه بسا مهمتر از اصل ایدهها هستند، تا آنجا که فهم جایگاه یک ایده در منظومه ایدههای موجود، حتی بدون مطالعه کامل آن، میتواند تا حدی متناظر با مطالعه آن محسوب شود.هر مؤلفی، درست پس از نگارش کتاب خود میمیرد تا هر کتابخوانی، فراخور احوالات شخصی خود، برداشتی خاص از اثر او داشته باشد و با این برداشت، نیمهجانِ دوبارهای به اثر و مؤلف آن ببخشد. این برداشتها که به هیچ روی مصون از باورها، هیجانات و قوت و ضعفهای فردی نیستند، بازنماییهای متعدد و متکثری از متن موجود میسازند که در کنار یکدیگر، شبح آن کتاب در جامعه را خلق میکنند.روایت بایار بُنمایه آکادمیک قدرتمندی در نظریه نقد ادبی و روانتحلیلگری دارد، اما در قالبی عامهپسند روایت شده است تا مطالعه آن برای عموم علاقهمندان جذاب باشد. او هر یک از فصول دوازده گانه و ختم کلام را با محوریت یک داستان یا شخصیت مطرح کرده است تا ایده های انتزاعی را در قالبی تمثیلی و در دسترس به مخاطب ارائه دهد.رمانهای مشهور، فیلمهای سینمایی و شخصیتهای محبوب تاریخ ادب و هنر و فلسفه، سوژه هایی هستند که این استاد ادبیات فرانسه را در بیان منظورش یاری می دهند. این سبک روایتگری، کتب بایار را به یک اثر پرفروش در میان مخاطبان غربی و نیز سوژه تحسین منتقدان تبدیل کرده است، هر چند به درستی نمی دانیم چقدر از آنها به واقه این کتاب را خوانده اند.علاوه بر آنچه شاید تا کنون از این کتاب خوانده یا شنیده باشید، نگاهی به عنوان و فهرست مطالب آن یا حداکثر تورق آن، در کنار تجربه شخصی تان از کتاب نخوانی هم می تواند مهارت فعلی شما را، برای صحبت درباره کتابهایی که چیزی درباره شان نشنیده اید، تا حد نیاز ارتقا دهد.پیشنهادهای دیگر از همین دستهبندیمشاهده همه
خیلی با حرفهای اصلی کتاب همدل نبودم، اینکه اساسا خواندن با نخواندن فرق خاصی نداره، چیزی به اسم «اصل کتاب» وجود ندارد، و همه چیز حرفهای ماست درباره ی کتابها..! اما از ایده اش در استفاده از یک داستان/ماجرا/شخصیت برای بیان حرفهای هر فصل بسی لذت بردم، هرچند این ایده هم خیلی خوب اجرا نشده بود
9 ماه پیش
5بهخوان
﷽
"پییر بایار" در این کتاب میکوشد به شما توضیح دهد که خواندن یک کتاب به معنای روخوانی و حفظ کردن تکتک کلمات آن نیست. برای فهمیدن یک کتاب قرار نیست تمام کتاب را بخوانید، گاهی لازم نیست آن را بخوانید، یا اصلا نباید آن را بخوانید!
بخش مهمی از استدلال نویسنده حول این نکته شکل گرفته است که روخوانی کامل یک کتاب هم لزوما شما را به فهم کامل نویسنده نمیرساند و در واقع کتابها به صورت "کتابپوش" -که نوعی مفهوم شناور و نسبی در فضای عمومی هر فرهنگ است- فهم میشوند. او همچنین در بخشهایی از کتاب با توجه بسیار زیاد به شبکه مفاهیم، توضیح داده است که چه بسا خواندن کتاب شما را از فهم آن کتاب عاجز کند! زیرا توجه بیش از اندازه به متن باعث غرق شدن شما در آن خواهد شد.
بایار در نهایت توصیه میکند که با به رسمیت شناختن واقعیتهای کتابخوانی، خود را از وسواس روخوانی کتابها رها کنید تا بتوانید ارتباط بهتر و کارآمدتری با آنها بگیرید.
به نظر من ایده نویسنده بیشتر در مورد کتابهای داستانی معنا دارد و مثالهای مکرر او از این حوزه هم نشان دهنده همین است. همچنین با توجه به اینکه او سبک رایج کتابخوانی را نوعی تابو تلقی میکند تلاش کرده با بیان کاملا صریح و تند و تیز خود، تابوشکنی کند.
به توجه به وزنی که بایار به کتابپوشها و شبکه معنا داده است باید گفت او روی بعد بینالاذهانی کتابها تمرکز بیشتری کرده است درحالی که تمرکز بر متن یک کتاب ارزشمند میتواند بابی برای آغاز یک اندیشه درون خود فرد باشد.
پنج ستاره برای جبران کملطفی برخی دوستان :)
3 ماه پیش
3بهخوان
دارای زیاده گویی و گاهی زیاده روی است؛ اما به کسی که لازم میبیند کتابهای زیادی بخواند، توصیه میشود .
به هر جمع یا فرهنگی که وارد شویم، کتاب خانهی مجازی مشترکی پیدا میکنیم که غالب آنها روی خواندن آن لیست اتفاق نظر دارند؛ در حالیکه ممکن است هیچ یک از آن کتابها در جمعی دیگر خوانده نشده باشد.
چیزی که جامعه به ما تحمیل میکند توهم فرهیختگی در صورت مطالعهی همهی کتابهای کتابخانهی جمعی است.
کتابهایی که در زیست بوم ما همهی اهالی کتاب آنها را میشناسند، خواندهاند و دربارهاش حرف میزنند؛ خواه آنکه در فرهنگی دیگر جایگاه نداشته باشند.
باتوجه به تعداد کتابها و انواع فرهنگها و سلایق حتی اگر تمام عمرمان را صرف خواندن کتاب کنیم هرگز موفق نمیشویم حتی نیمی از آنها را به پایان برسانیم.
این مسئله به ما احساس نقص میدهد و دلهرهی ناتوانی در کتمانش میتواند به کابوس ما تبدیل شود.
اگر اعتراف کنیم، توسط دیگر افراد حاضر در جامعهیمان قضاوت خواهیم و شد و به حساب نخواهیم آمد.
درحالی که کتابهای این کتاب خانهی جمعی همه در یک رده نیستند و همهی آنها ارزش خوانده شدن ندارند.
دستهی اول را باید خواند، دستهی دوم را دوبار خواند و دستهی سوم همان لیستی است که باید تلاش کنیم مردم آن را نخوانند و از این کتاب خانهی جمعی حذف شود. مثلا لیستی ارائه کنیم با نام "بدترین صد کتاب"
به عقیدهی "پییر بایار" بهترین راه برای نیفتادن در تلهی این تابو، اینست که علاوه بر خواندن دقیق یا حتی دوبار خواندن بعضی کتابها به تورق یا تحقیق سطحی در باب باقی کتابها اکتفا کنیم؛ زیرا احتمال اینکه در جمعی مجبور شویم دربارهی آنها حرف بزنیم زیاد است.
با تدبیر میشود از پس حرف زدن دربارهی کتابهایی که فرصت نکردهایم بخوانیم بر بیاییم.
حداقلاش اینست که نیاز داریم بفهمیم کتاب را اگرچه نخواندهایم، از دید ما کتاب خوبی هست یا نه؟
نظر به اینکه آنها که کتاب را خواندهاند هم بعد از مدتی جزییاتش را فراموش میکنند دانستههای ما کمتر از آنها نخواهد بود.
***
اگر از این زاویه به کتاب نگاه کنید ایدهی فوقالعادهای است و نیازی به این حجم از ناملایمتی ندارد.
برخی افراد صرفا با دیدن نام این کتاب شروع به نقد همه جانبهی آن کرده و برخی با خواندن دو فصل ابتدایی اعلام برائت کردهاند؛ چون آن را لایق دقیق خواندن ندانستهاند ؛ این دقیقا پیشنهاد طلایی و چکیدهی این کتاب است!
با این اوصاف دلیلی برای سویه گیری باقی نمیماند.
9 ماه پیش
4بهخوان
احتمالا این قضیه برای شما هم مبهم است که چرا برای پاسخ به سوال چگونه در مورد کتاب هایی که نخوانده ایم حرف بزنیم؟ باز مجبوریم یک کتاب بخوانیم. خب سوال منطقیای است. اگر پی­یر بایار این جا جلوی قفسهای که شما این کتاب فریبنده را برداشته­اید یا مسئول سایت فروش اینترنتی کتابها بود احتمالا به شما می­گفت: «این یک کتاب را بخوان تا دیگر کتاب نخوانی.»
در این حالت شما در آستانه ی یک دوراهی قرار می­گیرید: یا کتاب­خوان هستید و احساس می­کنید دارید فریب یک فروشنده ی کتاب­های عامیانه ی روانشناسی شبیه به چگونه پول­دار شویم را می­خورید، و اصولا باید کتاب­ها را خواند تا بتوان در مورد آن ها حرف زد و لافزنی در مورد کار نکرده یک جور شیادی است و الان بینی­تان را به حالت اشمئزاز جمع کرده­اید، یا خیلی اهل کتاب خواندن نیستید و همیشه دلتان می­خواسته کتابخانه ها اتاق مخفی ای داشته باشند که در آن محتوای کتاب ها به صورت کپسول­هایی آماده برای بلعیدن در کسری از ثانیه وجود داشته باشد تا مجبور نباشید ساعت ها پای یک کتاب بنشینید و الان چشمتان برق می­زند. خب به عنوان یک مرور نویس که می­توانم به شما اطمینان دهم که کتاب را خوانده­ام باید بگویم از نگاه پیر بایار شمای کتاب­خوان و شمای فراری از کتاب در واقع یک نفر هستید. نه شمای کتاب­نخوان به خاطر کتاب نخواندن در دسته ی نافرهیختگان قرار می­گیرید و نه شمای کتاب­خوان با هر کتابی که خوانده­اید درِ ذهنتان به روی یک دنیای گسترده باز شده است. و حالا هر دوی شما با خواندن این کتاب از عذاب­ وجدان­هایتان خلاص خواهید شد، اولی به خاطر رنج کتاب­های مهم نخوانده و دومی من باب لیست ادامه­دار کتاب­هایی که فقط چندتایش خط خورده.
در این کتاب خواهید دید که ما می­توانیم ارتباطاتی به جز خواندن هم با کتاب­ها برقرار کنیم، چه بسا وقتی آن­ها را می­خوانیم، با فراموشی یا فرافکنی خودمان به کتاب چنان ضربه­ای به آن بزنیم که نخواندنش بهتر باشد. و حتی در این میان پرده از چهره ی کتاب­نخوان چند منتقد و نویسنده هم برداشته می­شود که شما را وا می­دارد قد راست کنید و از نخواندن­هایتان دفاع کنید.
و درآخر درست وقتی که روی تخت­خواب که از بخت بد با کتاب­خانه­ی تان در یک اتاق است، دراز کشیدید، و با حسرت به کتاب­های نخوانده­ ی­ تان چشم دوختید، از شاهنامه بگیر تا کتاب­های درسی، اگر این کلید اتاق مخفی را از قفسه کتاب­فروشی ربوده باشید، آن موقع به داد شما خواهد رسید، کتاب را جلوی چشمانتان باز کنید و مطمئن باشید حتی اگر آن را نخوانید حداقل میان نگاه شما و کتاب­های­ در انتظار خواندن، به خوبی حائل می­شود.