دربارهی کتاب درباره معنی زندگیانتشارات کتاب پارسه منتشر کرد:این یکی از خواندنیترین آثار ویل دورانت، نویسندة کتاب بزرگ «تاریخ تمدن» است. متن اصلی کتاب سالهای سال در دسترس نبود و چند سال پیش به کوشش جان لیتل منتشر شد.روزی مردی به نزد ویل دورانت رفت و از او درخواست کرد دلیلی به دست او بدهد که چرا نباید خودکشی کند. دورانت در آن وقت محدود، جوابهایی به او داد ولی مدتی بعد، نامهای برای بیش از صد شخصیت مشهور فرستاد و دربارة معنی زندگی از آنها نظر خواست و پاسخهای رسیده را به همراه دیدگاه خود، در این کتاب منتشر کرد.دورانت امید داشت پاسخهایی که از چنین شخصیتهای پرفروغی دریافت میکند، چیزی در خود داشته باشند که به پرسش آن بیگانة خوشلباسی که در یک روز پاییزی سال 1932 در باغش ظاهر شد، جوابی درخور بدهد. درواقع قضیه فراتر از این حرفها بود؛ پاسخها بیش از آنکه تاریک و اندوهبار باشند، شوقانگیز و مثبت بودند که همراه بود با بصیرتهایی شخصی در اینکه چگونه باید زندگی را معنادارتر کرد. پاسخها از همهسو بودند؛ کسانی چون گاندی، جواهر لعل نهرو، تئودور درایزر نویسندة ناتورالیست، سینکلر لوئیس برندة نوبل ادبیات، جان ارسکین رماننویس، آندره موروئا فیلسوف و رماننویس، جورج برنارد شاو نمایشنامهنویس، برتراند راسل فیلسوف، جینا لومبروسو تنیسباز شهیر، سی. وی. رامان برندة نوبل فیزیک و شخصیتهای دیگر.به محض اینکه پاسخ نامهها به دست ویل دورانت رسید، او سراغ خودش رفت و پاسخی جلوی همه پرسشهایش گذاشت که خود یک اثر فلسفی والا بود. دورانت نام کتاب را «دربارة معنی زندگی» گذاشت و یک موسسه انتشاراتی کوچک آن را در سال 1932 چاپ کرد. کتابی است واقعبین، جسور و دربردارندة نگاههای متفاوت نویسندگان، شاعران، سیاستمداران و… به موضوع زندگی.ویل دورانت (1981 ـ 1885) تاریخنگار و نویسنده? آمریکایی بهجز مجموعه کتاب «تاریخ تمدن»، «تاریخ فلسفه» و «لذات فلسفه» را نیز نوشته است. او همچنین برندة جایزة پولیتزر و مدال آزادی است.پیشنهادهای دیگر از همین دستهبندیمشاهده همه
ویل دورانت نویسنده مشهور کتب تاریخ تمدن، تاریخ فلسف و لذات فلسفه است، این کتاب وی کمتر شهرت دارد ولی به گمانم به یک مسئله بسیار اساسی پرداخته است و به نحو بسیار جذابی نیز این کار را کرده. مسئله، مسئله معنی زندگیست. مسئلهای که در عصر مدرن اکثر افراد به آن میاندیشند و بعضا برایشان نیز بحرانآفرین بوده. انگیزه ویل دورانت از شروع پروژه نوشتن و گردآوری کتاب، مواجههی با یکی از این بحرانها بوده. روزی مردی پیش او میآید و میگوید که چرا نباید خودکشی کند؟ و در آن لحظه ویلدورانت چند جواب دم دستی به او میدهد، اما عمیقا به فکر فرو میرود. ویلدورانت دیگر با آن مرد مواجه نمیشود، ولی مواجههاش با مسئله ادامه مییابد. ایده خلاقانه کتاب این است که ویلدورانت ننشسته و کل کتاب را خرج پاسخها و تحلیلهایش از مسئله کند، بلکه به حدود 100 نفر از مشاهیر زمانه خود، از اندیشمندان و فیلسوفان تا رهبران دینی و بازیگران و دانشمندان و ورزشکارها نامه مینویسد و از آنها میپرسد که معنای زندگی در نظر آنان چیست؟ و چه چیزی به آنان انگیزه یا دلگرمی میدهد؟
کتاب سه بخش است که هر سه بخش واقعا زیباست. در بخش اول ویلدورانت با قلم ادبی خود سعی دارد بحران را نشان دهد و ارتباط مسئله معنی زندگی با علم، دین و تاریخ را تشریح میکند. او مینویسد که دین و اسطوره مایه آرامش و اطمینان بشر بود و علم و حقیقت با ظهورش کاری نکرد جز از بین بردن این منبع آرامش و اطمینان. در دین، انسان محوریت جهان است و جایگاه والایی دارد، دیدگاه علمی اما انسان را ذرهای ناچیز در اقیانوسی از کهکشانها میداند، انسان مرکز عالم نیست، انسان و خواستههای به ظاهر والایش و عشقهای حماسی و مقدسش چیزی جز نتیجه فرآیندهای بیغایت تکامل نیستند و بشر چیزی جز جانوری باهوشتر نیست، و ویلدورانت نشان میدهد که سخت است زندگی دشوار و پررنج بشر را ارزشمند و با معنی تلقی کردن پس از این که ما چنین پرده از حقایق برمیداریم و باورهای تسکینبخش را فراموش میکنیم. بخش دوم، پاسخ دهها فردیست که دورانت به آنها نامه نوشته، پاسخها بعضا بسیار جالب هستند و خواندنی، بخصوص پاسخ راسل به گمانم در عین اختصار بسیار جالب است. در بخش سوم دورانت خودش سعی میکند به مسئله پاسخ گوید، و به گمانم بهترین پاسخ در کل کتاب متعلق به خود اوست، گرچه قابل نقد است.
هر سه بخش کتاب بسیار خوب هستند. دورانت در پیریزی مسئلهاش موفق است و پاسخدهندگان نیز متنهای زیبایی خلق کردهاند و خود ویلدورانت در پاسخ به پرسش مدنظر موفق عمل میکند و نوشتهاش حکیمانه است. این باعث میشود کتاب بسیار خواندنی باشد. من خودم به همراه گروهی از دوستان در دانشگاه کتاب را خواندم و دربارهاش حلقه و مباحثه برگزار کردیم و درباره محتوا صحبت کردیم. این کتاب را حتما بخوانید، اما اگر هدفتان یافتن پاسخی خوب به مسئله کتاب است، نباید در این کتاب متوقف شوید. طبعا این کتاب برای عامه نوشته شده، و یک متن اصولی و حرفهای فلسفی نیست. دورانت و دیگر افراد به نفع دیدگاههایشان استدلال چندانی نمیکنند و بیشتر قدرت ادبی افراد است که در کتاب جولان میدهد تا استدلالورزی فلسفی. برای کتابی با این هدف، چنین سبکی مناسب است، اما شاید پس از خواندن کتاب، مخاطب کمتر چیزی دستش باشد، و برای محتوایی که آموخته دلایل کافی در دست نداشته باشد. یک رویکرد فلسفی خوب به معنای زندگی اول باید در پی این باشد که اصلا اصطلاح "معنی زندگی" خود به چه معناست؟ به معنی "هدف" است؟ به معنی "دلیلی برای زندگی"؟ و حال که فهمیدیم منظورمان از معنای زندگی چیست، چه چیزی این تعریف را ارضاء کرده و شایسته این است که معنای زندگی ما باشد؟ این مسئله در ادبیات آکادمیک فلسفی به تفصیل مورد بررسی قرار گرفته و مقالات و کتب فیلسوفان حرفهای قابل پیگیری است. در مجموع آن چه میخواهم بگویم این است که کتاب دورانت مدخلی بینظیر برای مسئله است، ولی توقف در آن برای کسی که دغدغه مسئله را دارد، شاید مناسب نباشد.
1 سال پیش
کتاب درمورد دیدگاه انسانهای بزرگ ،درباره ی معنای زندگیه ،
کتاب سبکیه ، اما من در تمام طول کتاب منتظر مطلب خاصی بودم که درموردش قبلا نخونده باشم ، یا نشنیده باشم ، کتاب با ارزشیه ،اما برای یک کتابخوان قطعا غافلگیری نداره،
2 سال پیش
5بهخوان
داستان کتاب حکایت جالبی دارد. مردی پیش ویل دورانت میآید و میگوید قصد خودکشی دارد. آقای دورانت به لطایف الحیلی او را از تصمیمش منصرف میکند. اما انگار مسألۀ آن مرد پسِ ذهنش مانده بود. به صد نفر از چهرههای مهم نامه مینویسد و از آنها میخواهد نظرشان را دربارۀ ارزش و معنای زندگی بنویسند. بنویسند که چه چیزی تسلیبخشِ آنهاست، زندگی چه معنایی برایشان دارد، در این میان دین چه کارکردی برایشان دارد، چه چیزی آنها را از نومیدی باز میدارد، خوشیهایشان و گنجهایشان چیست و در کجاست. دورانت در نامهها مینویسد که در جوابها هم جنبۀ تئوریک لحاظ شود و هم به جنبههای عینی و ملموسی هم اشاره شود که پاسخدهندگان نامهها در زندگیشان به کار بردهاند، میبرند و یا آن را کارآمد میدانند. بنابراین «دربارۀ معنای زندگی» کشکولی است که احتمالاً از خواندنِ آن لذت میبرید. نکتۀ جالب دیگرِ کتاب کسانی است که نامه برای آنها فرستاده شده، از شخصیتهای مشهور سیاسی و مذهبی گرفته تا ورزشکاران، پزشکان، و حتی شکاکانی مانند برتراند راسل.
حالت کشکولیِ کتاب و پاسخها ما را به این نتیجه میرساند که مسألۀ معنای زندگی امری نامنعطف یا واحد نیست، بلکه معنای زندگی شناور است، به تعبیر خود او «معنای هر چیزی باید در ربط و نسبت آن چیز با کلی که آن چیزی جزئی از آن است فهمید». میتوان گفت هنر و کارِ این کتاب فراهم آوردن چشماندازهای مختلف است، گویی در فروشگاهی قدم میزنی و به دنبال چشمگیرترین کالا هستی. با این حال اگر به دنبال آموزههای فلسفی و راهکارهایی متفاوت از منبرهای دیگران برای معنای زندگی هستید این کتاب شاید چندان به کارتان نیاید. این را از آن رو میگویم چون بهوفور کسانی را دیدهام از صحبتها و حرفهای دیگران، که گاهی حالت حکیمانه و از بالا دارد، چندان خوششان نمیآید. گاهی هم کسانی هستند که از تشتت گفتارها استقبال نمیکنند. با این حال تورق این کتاب خالی از لطف نیست. اما برای دو دستهای که نمیتوانند با چنین کتابهایی کنار بیایند یک پیشنهاد ویژه دارم که امیدوارم به زودی دربارهاش بنویسم: درد جاودانگی، نوشتۀ اونامونو.
2 سال پیش
دو سال پیش در کتابفروشی که بودم چشمم به این کتاب افتاد. نام این کتاب و نویسندهاش مرا به شدت وسوسه کرد و از آنجایی که خودم هم کمابیش در آن زمان درگیر این موضوع بودم، آن را خریدم.
در یک جمله اگر بخواهم دربارهاش توضیح دهم، آن چیزی نبود که از آن انتظار داشتم. و البته در پایان هم متوجه شدم که نمیتوان از کتابها برای معنی جستن چندان کمک گرفت، چرا که معنای زندگی به زعم من بیش از اینها شخصی و منحصربهفرد است و فلسفه تنها میتواند افکار ما را در جهت تفکر بهتر برای رسیدن به این مهم نظم دهد.
مردی که در یافتن معنای زندگیاش ناکام مانده بود روزی به نزد ویل دورانت میرود و به او میگوید اگر همین الآن معنای درخوری برای زندگیاش به وی نگوید، خودش را خواهد کشت. دورانت که احتمالاً شوکه شده تلاشش را میکند، ولی نمیداند که تا چه مقدار موفقیت حاصل کرده است. این حادثه جرقهای در ذهن او میشود برای اینکه ببیند در سر افراد موفق زمانه چه میگذرد و آنها به چه چیزهایی در این زندگی دل بستهاند که توانستهاند بمانند و سعادتمند شوند.
دورانت سپس نامههایی به افراد منتخب بسیاری میفرستد و از آنها یاری میجوید. در نامههایی که مینویسد، معنا و مفهوم زندگی و آنچه به افراد انگیزه برای زنده ماندن و پویا بودن میبخشد را طلب میکند. تعدادی از آنان به او پاسخ میدهند و وی با جمعآوری نامههای آنان، کتاب حاضر را تألیف میکند.
کتاب شامل 3 بخش و 13 فصل است. دورانت در بخش اول به نوشتن از پوچی زندگی و ردپای آن در تاریخ، علم، دین و فلسفه همت گماشته و آن چه خود از این دریچهها میداند را به مخاطب عرضه کرده است. این بخش، خلاصهای بسیار مختصر از بعضی نگاهها به دست میدهد که در بهترین حالت شاید بتواند نظر ما را به موضوع خاصی برای تحقیق بیشتر جلب کند، که البته اگر همین هدف هم حاصل شود بسیار ارزشمند است.
در بخش دوم که شامل فصول 7 تا 12 میشود، به ترتیب پاسخهای اهل ادبیات- بازیگران، هنرمندان، دانشمندان، مربیان و رهبران- دیندارها- زنان- زندانیان و نهایتاً شکاکان آورده شده است. با اینکه جدا کردن زنان از بقیهی دستهها را موجه نمیدانم، اما پاسخهایی که آنها داده بودند در کنار زندانیان و برخی اهل ادبیات به زعم من جالبترینها بودند. به شخصه بسیار مشتاق خواندن بخش شکاکان بودم، اما ایشان ظاهراً تمایل چندانی برای همراهی ویل دورانت نداشتند و پاسخهای کاملی نداده بودند که کمی ناراحتکننده بود. صرفاً پاسخ کوتاه برتراند راسل برایم جالب بود.
در فصل سیزدهم هم به تشریح پاسخ خود ویل دورانت به این پرسش پرداخته شده بود. پاسخ او هم از آن جا که از سر تفکر و حوصله و اهمیت دادن بسیار بود، قابل تأمل جلوه مینمود.
در کل پاسخها با اینکه از سوی افراد بسیار هیجانانگیزی همچون جورج برنارد شاو، مهاتما گاندی، جواهر لعل نهرو، برتراند راسل و... مطرح شده بودند، اما عموماً فاقد نکتهی خاص یا جدیدی بودند. بسیاری از آنان صرفاً همین نکته که سرشان با مشغولیات زندگی گرم است و از کاری که میکنند لذت میبرند و فرصت فکر کردن به پوچی زندگی را ندارند را به زبانها و ادبیات مختلف ذکر کرده بودند. خود این نکته البته جای تأمل دارد که چگونه رنج پوچی زندگی برای کسانی که به کار موردعلاقهشان مشغولند، کمرنگ میشود.
در پایان، امتیاز خواندن این کتاب را نه به حساب یافتن معنای زندگی، بلکه به پای رفع شدن وسوسهی اینکه در ذهن برخی افرادی که کارهای بزرگی کردهاند چه میگذرد میگذارم. بیشک دانستن برخی از نقطهنظرها از سوی کسانی که راههای طولانی در زندگی پیمودهاند بسیار ارزشمند است. کسانی که با موفقیت توانستهاند برای خود در زندگی معنا و مفهومی بیابند و آن را تا حد خوبی زندگی کنند.
ترجمه و چاپ کتاب بسیار خوب و استاندارد هستند و لذت خواندن آن را دوچندان میکنند.