کتاب|

عمومی|

خودیاری

درباره‌ی کتاب نمی گذارم کسی اعصابم را به هم بریزدانتشارات الماس پارسیان منتشر کرد:دنیای امروز ممکن است گاه دیوانه کننده باشد. نه فقط در سطح جهانی (رویدادهای جهانی، اقتصاد موضوعات اجتماعی) بلکه در زندگی روزمره هم ممکن است همینطور باشد. در عرصه کسب و کار آن هایی که هنوز هم پس از "کوچک سازی های" اخیر شغل خود را حفظ کرده اند ساعات کارشان طولانی تر شده است. رقابت، واکنش سریع به فرصت ها، تغییر، جهت گیری مجدد استراتژیک، ریسک کردن، حداکثر بهره را از حداقل ها بردن، و محدودیت های اقتصادی، نام هایی برای بازی این زمانه هستند. در زندگی های شخصی مان، در اکثر خانواده ها پدر و مادر هر دو کار می کنند، بیشتر خانواده ها از هم گسیخته شده اند و به صورت خانواده های جدید در آمده اند، میلیاردها "كار" باید ظرف مدت زمان کوتاهی انجام شوند.( آگهی بازرگانی کف حمام "کالگون، منو ببر!" را یادتان هست؟ شانس بزرگی در این زمینه داشت.) چالش ها و نیازهای ازدواج و پدر مادر شدن ممکن است گیج کننده باشند و غالبا والدین مجرد حداقل برای متعادل کردن کار، دوستان، روابط خود با نزدیکان، فعالیت های اجتماعی و وظایف با فشارهای بسیار زیادی مواجه هستند. عجیب نیست که در این زمانه مردم و این جور چیزها واقعا می توانند دکمه خرد شدن اعصابمان را بزنند. ممکن است کسی باشد که دکمه خرد شدن اعصاب ما را فشار می دهد: یک همکار "عقل کل" یک رئیس بسیار ایرادگیر، یک ناظر که مرتب جبهه می گیرد، یک همسر بی تفاوت، یک فرزند دردسرساز، یک دوست نق نقو، یک تعمیرکار بی تفاوت، یک فامیل بد. چندبار این حرف ها را شنیده اید؟ "من عاشق شغلم هستم اما رئیسم کلافه ام می کند!" یا "بچه ها، دارید دیوانه ام می کنید!" یا "خیلی بدم می آید که او همیشه..!"
پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه