دربارهی کتاب چهره ای آشناانتشارات افراز منتشر کرد:اِیدی همه لذت بردند. همه. میتونستم از چهرههاشون بخونم. خب، همه به غیر از دنیس، البته. اون خیلی خوب به نظر نمیرسید، دورا. باید بگم خوب به نظر نمیرسید. اگه بخوام تو یه کلمه بگم، اون... پریشون بود. این چیزی بود که اون به نظر میرسید- پریشون. به هر حال، چی انتظار میره، فکر کنم- اون، خب، هر چی باشه، پدرش بود. فکر کنم برای اون ضربهی سنگینتری بوده؛ بدبختِ بیچاره. دورا(کمی مضطرب)مطمئنم براش سخت بوده، اِیدی. من یه دقیقه هم شک نمیکنم. اما به خاطر غمش نبود که اون گوشه نشسته بود، قوز کرده بود و عبوس به خلالهای تزئین نوشیدنیش ضربه میزد و اونها رو به هر گوشهای از اتاق پرت میکرد. اِیدیمتوجهش شدم!دوراچهل سالشه، عین چهاردهسالههاست.اِیدیمیگما... چه زود گذشت.دورانمیدونستم روم رو کدوم ور بگیرم.اِیدیفکر نکنم کس دیگهای متوجه شده باشه.دورادیدم یکی از اون خلالها افتاد رو کلاهگیس خواهرت.اِیدیاون کلاهگیس نیست، جونم.دورانیست؟اِیدینه- همهش طبیعیه... دونه دونهش از زیر پوست سرش سبز شده. سالهاست بهش التماس میکنم موهاش رو یه کم مدل امروزی بزنه، ولی بهتره الکی گل لگد نکنم. دورااین دیگه چه جورشه!پیشنهادهای دیگر از همین دستهبندیمشاهده همه