دربارهی کتاب گل سرخی برای امیتیسانتشارات البرز منتشر کرد :... سایه سفیدی در سیاهی شب پیدا بود.سایه یک دست بلورین با یک کوزه سفالین،سایه آهسته پیش آمد و در پرتو مهتاب که از چارچوب پنجره به درون تالار می تابید،ایستاد.آستیاژ با کنجکاوی به آن سو نگریست .قامت بلند،اندام ظریف،صورت مهتابی و چشمان عسلی درشت دختر زیبایش ماندان را شناخت.همان طور که محو ماندان بود هنوز هم نمی دانست خواب است یا بیدار،خواست لب بگشاید و ماندان را صدا کند که ناگهان آب از کوزه جوشید.آن قدر زیاد و بی وقفه که در چشم برهم زدنی ساق پاهای بلورین ماندان را آب پوشاند...- از متن کتابپیشنهادهای دیگر از همین دستهبندیمشاهده همه