من آدم تمام کردن کتابهایی که ازشان لذتی نمیبرم، نیستم. با این کتاب هم کنار نیامدم. ۶۳ صفحه خواندم ولی خوشم نیامد. پیپی نه خودش جذاب بود نه رفتارش. بنابراین پرونده این کتاب را به عنوان اولین کتاب ناقص سال ۰۳ میبندم.
1 سال پیش
خیلی خنده دار بود. از این که تمام شد ناراحت شدم
1 سال پیش
3بهخوان
به نام او
تازه تموم شد... طبیعتاً کتابی هست که برای گروه سنی نوجوان نوشته شده؛ اما برای عوض کردن حال و هوا به خوندن کتابی متفاوت نیاز داشتم که شخصی که خودش کتابخون بود، اینو بهم معرفی کرد.
جالبه که ادبیات سوئدی حتی بعد از ترجمه هم ویژگیهای خاص خودش رو حفظ میکنه؛ فرقی هم نداره نویسندهاش با فاصله چند سال از نویسنده دیگه کتابی رو نوشته باشه! (این شاید ویژگی شایعی باشه اما چون به تازگی دو سه تا کتاب از نویسندگان سوئدی دیگه هم خونده بودم برام جالب بود)
کتاب در حقیقت از ۳ کتاب تشکیل شده. جذابیت بخش دوم برام از همه بیشتر بود. شاید اون طور که فکر میکردم کتاب عجیب حال خوب کنی نبوده باشه (رگههای غم در گوشه کنار داستان هست خصوصاً آخرش)؛ اما یقیناً بعد از تموم شدنش و فکر کردن به اون، حسی مشابه حس عمه لورا بعد از هم صحبتی با جوراب بلند ماجرا داشتم
1 سال پیش
5بهخوان
برای کلاس تسهیلگری پیشرفته باید کتاب "پیپی جوراببلند" رو میخوندیم. کتاب رو وقتی ده یازده سالم بود خونده بودم. برعکس نیکولا کوچولو، رامونا و امیل، پیپی اصلا برام شخصیت جذابی نبود. پیپی تمام اون چیزی بود که "بچههای خوب" نبودن. پیپی گستاخ، بیادب و حتی کمی وحشی به نظر میرسید.
با اکراه کتاب رو برداشتم تا برای دومین بار بخونمش، که اگر مجبور نبودم هیچوقت دوباره سراغش نمیرفتم. این بار اما انگار معجزه شده بود.. این بار پیپی یه دختر جسور و بامزه بود، پیپی قواعد رو زیر پا میذاره، مثل وقتی که کف کلاس مدرسه دراز کشید و گفت "شماها آواز بخونید، اما من باید یه کم استراحت کنم. زیاد درس خوندن سالمترین آدمها رو هم از پا درمیآورد." اما در عین حال به قواعد دیگهای پایبند میمونه، مثل وقتی که میخواست با دوستاش بره پیکنیک و بهشون گفت "فوری بروید خانهتان و از مادرتان اجازه بگیرید." این بار که کتاب رو خوندم پیپی در نظرم یه دختر مستقل و جستجوگر بود که مدام همهچیز رو زیر سوال میبره و بسیار زیبا این کار رو انجام میده.
میخوام بگم هر کتابی پر از دنیاهای مختلفه. هر کتابی برای هر کس یه تجربه ی متفاوته. همونقدر که به قول هراکلیتوس توی یه رودخونه نمیشه دو بار شنا کرد، یه کتاب رو هم نمیشه دو بار خوند، چون این "من" که کتاب رو دوباره میخونه دیگه همون من قبلی نیست.
*جالبه بدونید در اولین ترجمهی فرانسوی کتاب، بسیاری از بخشهای شخصیت پیپی به خاطر اینکه مناسب "یک خانم جوان" نبودن سانسور شدن.