کتاب|

نوجوان|

داستانی

درباره‌ی کتاب راز مرگ خانم جونزبر روی سنگفرش پیاده رو، جایی که نور خورشید بر آن تابیده بود، جلوی در ورودی پالها رویت آرمز را خون آلود کشیده بودم. این طور به نظر می رسید که به طرز عجیبی ذهن من توانسته چنین تصویری را ناخودآگاه از طریق دستم بکشد، اما همان طور که دوباره به مسافرخانه نگاه کردم، دومین شوک به من وارد شد. دست من دقیقا چیزی را که چشمم دیده بود کشیده بود؛ قطره های خونی که بر روی پیاده رو ریخته بود...
پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه
کتاب های دیگر آگاتا کریستیمشاهده همه