دربارهی کتاب *برچیدن کتابخانه ام ( یک مرثیه و ده گریز)انتشارات مان کتاب منتشر کرد:آلبرتو مانگل ــ داستاننویس، جستارنویس، ویراستار، مترجم و منتقد آرژانتینی ــ زادۀ 1948 است. در نوجوانی بخت یارش بوده و با بورخس همنشین شده، و تأثیر بورخس بر او در اغلب متنهایش پیداست. مانگل در کتاب حاضر ــ که عنوانش تلمیحی بازیگوشانه دارد به نام مقالۀ مشهور والتر بنیامین، «گشودن کتابخانهام» ــ ضمن روایت مختصر ماجرای جمع کردن کتابخانۀ عظیمش و بستهبندی کتابها، گویی با دیدن هر کتاب نقبی میزند به تأملی ادبی، تاریخی، زبانشناختی یا الهیاتی و، ضمن «گریز»هایش، در متنهای گوناگون کنکاش میکند، چنانکه بنیامین در آن مقالۀ مشهورش کمابیش چنین کرد.پیشنهادهای دیگر از همین دستهبندیمشاهده همه
کتابی با هزار و یک عنوان!
1- سریع میروم سرِ اصل مطلب. نویسندهی 70سالهای که بالغ بر 35هزار جلد کتاب در کتابخانهی شخصی خود دارد، سعی کرده است به تبعیت از متفکرِ مکتب فرانکفورتیِ معروف، والتر بنیامین، گریزهای کتابی ماحصل از جمعآوری، برچیدن، کتابخانهی شخصیاش را با ما به اشتراک بگذارد. فقدانِ بزرگ، کار بزرگ؛ از عشقِ این بشر به کتاب همین بس که با برچیدنِ کتابخانهاش غمی بزرگ را تجربه کرد که نتیجهی آن این نوشتهی مجذوبکننده بوده است.
گریزهای متکثر و نامنسجمِ کتاب، عوضِ سردرگمی، خیال و تمرکزِ خواننده را تحریک میکند. باید متمرکز بود تا بتوان از میان این گریزهای جهنده، ایدهها و لطایفِ متن را درک کرد. واقعا برای کسی که کتابخوانی و کتابخانهاش چیزی فراتر از تجربهای و مکانی عادی باشد و بتواند لحظاتِ کتابیاش را جزوِ ذاتیاتش! برشمارد یا بتواند با خواندن، معنای واژه-مفهومِ غرقگی را درک کند، خواندن این گریزهای نابهنگام قندِ مکرر است.(این وسط یه چیزی برای خودم بنویسم. از لحاظِ لغوی به پیسی خوردهام. شاید ضروری باشد اندکی متنِ تالیفیِ ادبیِ فارسی بخوانم. از چوبک گرفته تا بیهقی، هرکدام که شد؛ حتی دولتآبادی.)
از این کتاب زیاد میتوان نوشت، چون از هر دری سخن گفته است، و خوب هم سخن گفته است؛ کتابی با هزار و یک عنوان.
در ضمن، ترجمۀ کتاب هم خوب بود واقعا.
2- البته مطالعهی این کتاب زمان دارد. یعنی به هرکسی نمیتوان آن را معرفی کرد. البته هرکسی میتواند این کتاب را بخواند و قطعا فرازهای مختصِ خود را یافت میخواهد کرد، اما اگر با ادبیات دمخور باشی، و بتوانی تلمیحهای بیشمار کتاب و کنایههایش را بفهمی، عِیشات کوک خواهد شد. برای خودِ من شاید زود بود خواندن این کتاب. البته بعید است در آینده هم با چیزی فراتر از 50درصد ارجاعاتِ کتاب رابطهی پیشینی داشته باشم، اما لااقل بیشتر در جهانِ ادبیات غرقه خواهم بود و این فقره باعث میشود بهتر بتوانم جهانِ ناپیوسته کتاب را دوست بدارم. چند فقره از ارجاعهای کتاب، مثلِ داستانِ کتابخانهی بابل بورخس و... را که از پیش از مطالعه میشناختم برایم بسیار عزیزتر بود تا مابقی گوشۀ چشمهای کتاب.
باید کلاسیک خواند. ما محکوم به کلاسیکخوانی ایم.
3- نویسنده به نوعی، اجرِ عشقِ خود را در دنیا دید و حَسبِ ظاهر، خسر الدنیا نشد و به مرادِ مطلوبِ خود رسید؛ ریاست کتابخانۀ ملیِ آرژانتین با چیزی «مابینِ سه تا پنج میلیون» کتاب. برای من، شعارهای مانگل باور پذیر بود. شعارهایی که برای کتابخانهها وظایفِ مدنی بر میشمارد. شعارهایی که ردِ شخصیتِ کتابخوانِ نویسنده در آن پرواضح است. مثلا، برای ترویجِ کتابخوانی شاید «جوایز نقدی» چندان راهگشا نباشد، بلکه همانطور که تجربه کردهایم معرفیهای سینه به سینه یا مرورهای مشفقانه و از تهدل است که میتواند موثر و واقعی، جهانِ کتابخوانها را گسترش دهد. برای همین بود که کتابباز گرفت؛ دیوانههای کتاب میدانند چگونه این ویروس را منتشر کنند. (البته عاقبتِ این ریاست را نمیدانم، شاید آلبرتوِ قصهی ما چندان هم توفیق نیابد در پستِ ریاستیِ خود، چون لزوما هر کتابخوانِ حرفهای کتابدارِ متخصص یا رئیسی کاربلد نمیشود.)
البته یافتنِ شخصیِ کتابها، پیگیری کارهای یک نویسندۀ بخصوص و «کتابهای ناگهانی» هم از دیگر مسیرهای مشهور است که توسط عدهای لیست شده است! (نیازمندِ تکمیل منابع)
شاید کمی بیربط باشد اما جا دارد اینجا از چند نفر که میشناسم که تلاش کرده اند برخی مخازنِ کتابیِ ایران، سروسامان بگیرند، نام ببرم. یکی ایرج افشار که اصلا در حکمِ پدرِ مخزنها و کتابخانهها در ایران است. هرگاه به کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران میروم یادی از این بزرگمرد در ذهنم پیدا میشود. نفر دوم رسول جعفریان که تلاشهای او در نوسازیِ کتابخانۀ مجلس را در حدیثِ دیگران شنیدهام. نفر سوم هم سید کاظم موسوی بجنوردی که دایرة المعارف بزرگ اسلامی را از صدقه سرِ سماجتِ او داریم. خلاصه این سه نفر پاسبانِ حافظۀ مکتوب این سرزمین بوده اند؛ به قولی پاسبانِ مرزهای فرهنگی این کهنبوم. البته این سیاههی سه نفری کسانی اند که من خوب میشناسمشان و بانیانِ حفظِ آثارِ مکتوبِ فارسی قطعا منحصر در این لیست نیست. اگه تا اینجای متن خوانده اید و حال داشتید تو کامنتها میتونیم در مورد دیگر این حافظهبانان حرف بزنیم. فقط معرفیاش بر گردۀ شما.
4- متاسفانۀ این کتاب من را وسوسه کرد یک دور کتابخانهام را بر هم بزنم و اندکی «گریز بنویسم». البته اصلا زمانش نشده است. هنوز نرسیده؛ خلاصه کوتاه قد ام. پس نمینویسم. اگر یادم بماند شاید سالها بعدتر. شاید باید به کشف و شهود، حالِ نوشتنِ این نوع متون هویدا شوند، پس صرفا میتوانم منتظر بمانم؛ شاید هیچوقت نشد، حیف!
در ضمن امان از حافظهی فراموشکار، قول داده بودم یک نقل قولِ جذاب از کتاب را بنویسم که کلا یادم رفت چی بود و کجای کتاب بود.
بر اساس سنت، یادداشتهای حینِ مطالعه:
{تا صفحۀ 30}
انقدر شروعِ کتاب روان و دلچسب بود که اگر خودداری نکنم به طرفةالعینی تمام میشود.
باید بر نفس اماره قدم بگذارم تا جرعه جرعه بنوشم این نوشته را.
حریص شدم اون یکی کتابِ این نویسنده که ترجمان منتشر کرده است را نیز بخوانم. اصلا اولِ کار، آن کتاب را دیده بودم و مجذوب ایده و تکگزارههایش شده بودم؛ تا اینکه کرمِ فراموشی در ذهنم پیچید و دیگه سراغش نرفتم تا امروز که توی کتابفروشیِ انتشارات مولی، دستم به ناگهان این کتاب(برچیدن کتابخانهام) را گرفت و خریدمش.
{تا صفحۀ 73}
[...]
گریزِ پنجم، مربوط به کتابخانهی افسانهای اسکندریه بود و حسرتِ کتابهای سوخته و نابود شده در آن کتابخانه. این برای منی که به صورت دستِ دوم و مختصری تاریخ کتابخانهسوزیهای ایران و اسلام، به همراه لیستِ نسخ موجود در آنها را خواندهام این روایت بسیار تلخ و قابلدرک بود.وا حسرتا!
نقاشی:کتابخانۀ اسکندریه در آتش از هرمان گول Hermann Göl 1876
9 ماه پیش
3بهخوان
به نام او
آلبرتو مانگل یا طورِ دیگری که مترجمان ثبت کردهاند، آلبرتو منگوئل نویسنده و جستارنویسِ آرژانتینی است. یکی از ویژگیهای مهم او این است که در نوجوانی کتابخوانِ خورخه لوئیس بورخس بزرگ بوده؛ بورخسی که بهعلت ضعف بینایی نمیتوانسته کتاب بخواند مانگل ۱۴ ساله را به استخدام خود درمیآورد تا برای او کتاب بخواند.
مانگل بعد از چهارسال این کار را ترک میکند و بهدنبال زندگی خود میرود ولی این مصاحبت تاثیر شگرفی بر شخصیت او میگذارد چرا که او بعدا هم نویسنده میشود و هم کتابدوست.
من تا پیش از این بدون اینکه بدانم یک کتاب از او خوانده بودم یک کتاب کوچک که نشر ماهی با عنوان "با بورخس" منتشر کرده بود. مانگل در آن کتاب خاطرات چهارسالهاش با بورخس را نوشته بود که شیرین و جذاب است. این دومین کتاب هم کتاب خوبی بود. مجموعه ده جستار در باب کتاب و کتابخوانی.
توصیه میکنم بخوانید.
10 ماه پیش
3.5بهخوان
بنابر پیشنهاد و تعاریفی که در یکی از باشگاه های کتابخوانی دیده بودم ، فکر میکردم یک کتاب داستانی باشه ،
اما این کتاب در ژانر جستارنویسی میگنجید.
کتابی راجع به کتاب ، کتابخوانی و کتابخانه ها
نویسنده با برچیدن کتابخانه اش و خاطراتی که با کتاب ها و کتابخانه ها داشت ، شروع به نوشتن این کتاب کرد .
در هر جستار مطالبی متفاوت راجع به کتاب و کتابخانه ها میخوانیم همراه با برگشت هایی به زمان های دور .
.
.
با این که داستانی و باب میل من نبود اما مطالب جالبی رو در بر داشت ، همراه با کلی نشانه گذاری و حاشیه نویسی .
اگر اطلاعات بیشتری از کتاب خواستید میتونید به گزارش مطالعاتی بنده برای این کتاب مراجعه کنید.
1 سال پیش
5بهخوان
من این کتاب رو در دو روز خوندم، دو روز چون نمیخواستم تموم بشه از بس که خوب بود.
این کتاب درباره کتاب، کتابخانه، زبان، فرهنگنامه و... است و برای کرمهای کتاب و عاشقان کتاب بهشدت پیشنهاد میشه.
انقدر با صفحات اولش مخصوصا همزاد پنداری کردم که میخواستم جیغ بزنمممم. با خودکار رنگی کنار اونجاهایی که دوست داشتم نوشتم ارههه، trueee, این منم، my rules, و چیزهایی از این قبیل.
آقای مانگل تو بچگیش با بورخس ملاقات داشته و حدود 4 سال میرفته تو کتابخونه و برای نویسنده نابینا، کتاب میخوانده. و نثرش کاملا از بورخس تاثیر گرفته.
ترجمه خیلی خوبی داشت و به نظرم همچین سنگین رنگین و با اصالت بود ترجمهاش