کتاب|

عمومی|

داستان|

فرانسه

پیشنهادهای دیگر از همین دسته‌بندیمشاهده همه
دیدگاه کاربران
2 سال پیش
3بهخوان
-کاراکترهای فرعی (ساکنان عادی ساختمان شماره‌ی 7 گرونل) زیاد بودند اما نقش کوچکی داشتند و به این دلیل خیلی کم ازشون نام برده می‌شد؛ تا آخر کتاب نتونستم بعضی‌ها رو تشخیص بدم و کلافه شدم. -گویا ناشر علاقه‌ای به استخدام ویراستار نداشته.
2 سال پیش
4بهخوان
اوایلش کمی گیج شدم اما هرچه داستان جلوتر رفت، کشف پیچیدگی‌های شخصیت اول داستان یعنی زن سرایدار، برایم جذاب‌تر شد. پایان داستان برایم جالب نبود شاید البته نویسنده انتخاب دیگری نداشته است.
1 سال پیش
5بهخوان
بدون شک یکی از زیباترین، جادویی ترین و لطیف‌ترین داستان‌هایی بود که تا به حال خوندم. دقیقا مثل خودعنوانش. رُنه‌ی زیبا و فرهیخته همیشه در قلب من می‌مونه و سعی می‌کم ازش یاد بگیرم. گل‌های کاملیا رو دوست خواهم داشت و سعی می‌کنم یادداشت‌های عمیق بنویسم.
1 سال پیش
1بهخوان
روزنامه‌وار خواندمش به سه دلیل؛ یک) ترجمه‌ش خوب نیست دو) تفاوت سن و جایگاه اجتماعی دو راوی داستان هیچ بازتابی در متن نداره. فقط بیانیه میدن یا خاطرات الکی تعریف می‌کنن. به نظرم این بیانیه‌ها اگر از زبان یک نفر هم گفته میشد آسیبی به داستان نمیزد. سه) این کتاب رو به عنوان یک داستان با درونمایه‌ی فلسفی بهم معرفی کردند ولی نه داستان داره و نه حتی فلسفه. پیرنگ داستانیش واقعا ضعیفه. قسمت فلسفیش رو هم انقدر ساده سازی کرده که دیگه نمیشه بهش گفت فلسفه.
کتاب های دیگر موریل باربریمشاهده همه